شعرناب

قافله سالار شعر معاصر دری استاد خلیل الله خلیلی!

یادی از استاد خلیل الله خلیلی و نقد بر شعر های ناب این بزرگوارم.
نوشتن درباره ی استاد خلیل الله خلیلی، زندگی و شعر ناب او، کار آسانی نیست. شعر او، شعری است ساختارشکنانه و بی پروا، سرشار از استعاره‌های خلاق، کشف روابط اشیاء و پیرامون زندگی، نگاهی نو به زبان و وزن عروضی، بیان احساسات ناب و دردهای درون و اجتماع، در صمیمانه‌ترین و هنرمندانه شکل شعری‌... تمام اینهاست که او را یکی از منحصربه فردترین شعرای تاریخ شعر فارسی کرده است. .
استاد خلیل الله خلیلی اگر چه شعرهایش بسیار ماندگار شده است و مورد ستایش و توجه قرار گرفته است.
کوتاه درباره زندگی استاد خلیل الله خلیلی!
استاد خليل الله خليلي، در حيات اجتماعي و ادبي جامعة ما، يك استثنأ و يك پديدة ناتكرار است، چه استثنايي فراتر از اين كه در آغاز زيست آگاهانه و در فرجام حيات، با آوارگي و اندوه همنشين است.
خليل الله فرزند ميرزا محمد حسين خان، تازه يازده سال داشت كه پدرش به دست امان الله خان شهيد گرديد.
استاد خلیل الله خلیلی يکی از چهره های برجسته در تاريخ ادبيات معاصر افغانستان است. وی از معدود شاعرانيست که برای بار نخست اوزان مطرح نيمايی را در افغانستان به کار بست و اشعار بس زيباي از خويش بجا گذاشت. استاد خليلی علاوه بر آنکه شاعری خوش قريحه و نويسنده مطرحي بود ، در عرصه هاي دگري چون تاريخ، سياست، فلسفه و عرفان نيز حضور گستردهء داشت.
استاد خليلي در سال ۱۲۹۳ خورشيدي در باغ شهر آراي كابل ديده به جهان گشود. در سنين طفوليت والدينش را از دست داد و در نيمه راه، تعليم را رها كرد. او سالهاي را در كابل، كوهستان و بلخ گذرانيد. استاد در پست هاي اساسي زيادي در دواير دولتي افغانستان در داخل و خارج از كشور كار كرد . در اوايل دهه بيست خورشيدي به حيث معاون دانشگاه كابل به كار گماشته شد. در سال ۱۳۳۰ رييس مستقل رياست مطبوعات شد و در سال ۱۳۳۲ به حيث مشاور عالي سلطنتي در دربار محمد ظاهر شاه پذيرفته شد. در سالهاي نخستين دهه ۵۰ به عنوان سفير كبير مدتي در عربستان سعودي و سپس در عراق مصروف خدمت بود. استاد خليلي پس از كودتاي هفت ثور سفارت را ترك و مدتي در اروپا و امريكا به سر برد. اما عشق وطن و وطندار دير آنجا نگذاشتش. استاد پس از آن به پاكستان آمد و در كنار هزاران هموطن آواره اش، مسكن گزيد و در اين دوره آثار زيادي از وي به نشر سپرده شد. استاد خليلي در مجموع ۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصه هاي مختلف هنر، ادب ، سياست، فلسفه و عرفان دارد كه بيشتر شان در داخل و خارج از كشور به طبع رسيده است. استاد خليلي نام صاحب مرتبتي در ميان فارسي زبانان كشور همسايه ايران نيز كسب كرده بود. چنانچه مقامات دانشگاهي و حلقه هاي ادبي آنكشور دوبار در طي سالهاي ۱۳۳۵ و ۱۳۴۰ از استاد خليلي دعوت نمودند و استاد مورد استقبال فراوان حلقه هاي فرهنگي آن ديار قرار گرفت.
استاد خليل الله خليلي در بهار ۱۳۶۶ خورشيدی در شهر اسلام آباد پاکستان چشم از جهان فرو بست و به نام های سترگ جاويد اين سرزمين پيوست.
شعر استاد خلیل الله خلیلی احساساتی شدن درباره اشیاء و اشخاص نیست، بلکه حس کردن موجودیت افراد و اشیاست. او با صمیمیت یک کاشف در میان افراد و اشیاء حرکت می کند. پلی است بین ما و اشیاء محیط خود. شعر او بیش از هر شاعر معاصر دیگری، تجربی است و خصوصی.
وزن در شعرش، وزن طبیعی است که از عروض فارسی فقط اساس کار را می گیرد و بعد بلافاصله متوجه روح متغیر، رنگین، آزاد، اثیری و سیال زبان می شود. وزن عروضی تبدیل به آهنگی شده که از تقطیع می گریزد و به سوی سیلان و روانی می رود.
استعارات، نحوه برخورد کلمات و چینش آن ها، حرکت تصاویر و اشیاء و خصوصیات افعال استاد خلیل الله خلیلی د به تنهایی زبان گویای صامت افغانستانی در طول قرنهاست. انفجار عقده دردناک و به تنگ آمده سکوت است. استفاده استاد خلیل الله خلیلی از سمبول ها و استعارات برای بیان احساس شگفت آور است. او از تجربیاتی خصوصی و فردی اش حرف می زند، تجربیاتی که با بیان صمیمی اش، آنها را به سوی دیگران می راند و بدین ترتیب آنرا عمومی می سازد. به چند نمونه از استعارات و توصیف های عمیق و خلیلی دلداده ی طبیعت زیبای کشورش بود شهرها و تفرجگاه های سر زمینش را با زیباترین تعبیر ها و تشبیه ها ستوده است. از کهدامن بنام جنت زیبایش یاد میکند که در هر بهار بر بساط سبز چمن چراغ لاله فروزان میشد . طارم تاک بسان چتر زمرد سایه می افکند و خوشه ها بسان شمعهای نور افگنی در پای تاکها جلوه گرمی شد.
از پغمان و آبشا رانش از نیلاب که هر روز بستان اژدر سیمین غوغاکنان از برابر دیدگان او میگذشت. او جلال آباد شهر سرووسمن و حریم نرگس و شمشاد و از خزان استالف یاد میکند که بجای سبزه زر می رویید و کیمیا ساز خزان برگها را باذرات طلا زرفشان میکرد و نسترن زارش را که گویی کهکشان در آستین داشت می ستاید. به یاد کابل که کعبه ی احسان و شهر آرزو های شاعر است ناله سر میدهد:
چون کبوتر مجروح هر نفس بخون غلتد
مرغ دل چو یاد آرد آشیان کابل را
به آسمان وطن و شبهای آن عشق می ورزید. با ماه شب آرا و اختران درخشانش رازها میگفت کهکشانها را چون دریاها ی نور میدید. و ناهید را به طوق زرین آسمانها تشبیه می کرد.ولی در سالهای دهشتزای اخیر در نگاه شاعر سوگوار منظر است و آسمان نیز بدان زیبایی و دل انگیزی نماند وحشت و هراسی که فضا را انباشته بود. بر چشم زیبابین شاعر اثر گذاشت دیگر شب چون دود سیاه راه اندیشه هایش را می بست . از دیدن شب به ستوه می آمد.
وچه شاعرانه درچند سطرکوتاه، نوستالژی بازگشت به کودکی و دوران بلوغ را به حس روشنی در آینده پیوند می دهد:
کودکی بودم که جبار زمان کرد با جورم جدا از خانمان
رهنمونم بود از اول قلم همدمم رنج و پرستارم الم
از پدر آموختم جمع کتاب فیض بردن ذره راراز آفتاب
این ورق ها غمگسارانم شدند بی زبان آموز گارانم شدند
در جوانی با زنجیرو زندان آشنا شد\" روز گار نامه ی عمر او را با خون رقم زد و از عنوان تا ذیل آن از الم مرقوم شد.
غم بود و رنج بود و محنت و زندان و اشک و خون
هر تحفه یی که داد جهان زین سفر مرا
استاد خلیلی در کهنسالی به مصیبت بی وطنی و آوارگی دچار شد کشوری را که به آن عشق می ورزید کشور آزادگان کشور شیر و شمشیر در برابر دیدگان حسرت بارش پا مال قوای اجنبی شد و به معرکه ی اشک و خون مبدل گشت.
سرزمینی که آفتابش از مهر برسر و روی او بوثه ها نثار کرده و کوهسار فلک سایش چون جان او را پرورده است .
از ابر آن گریه و از برقش خنده آموخته از خورشید تابانش درس مهر از رود های خروشانش
شور و جنون فرا گرفته از غزالانش غزل و از پلنگانش جدل آموخته است. کشوریکه بعد از دامان پر عطوفت مادر او را به آغوش گرمش پرورده است.
فرخنده مادرم چو ز دنیا کشید و رفت بسپرد با غرور به دامان کشورم
کشور مرا به سینه ی تنگش گرفت گرم پرورد آنجنان که نه پرورد مادرم
و اکنون چون صید نا توانی که پایش را بسته و بال پروازش را شکسته اند و آشیان و دود مانش را به آتش کشیده اند در سر زمین غربت یاد وطن به خون آغشته و هم وطنان ستمدیده روح و روانش را آتش می زند. در آرزوی آنست تا باد صبا از مزار شهیدان کشورش دسته های خار به ارمغان آرد تا آنرا بجای مژ گان بر دیده نهد و یا چون گوهر گرانمایه بر تارک سر جا دهد خلیلی که جز خداوند و خاک هر پندار دیگری را افسانه میداند , چنان در ماتم وطن سوگوار است که حتی هستی خود را نفی میکند.
کشورم در خاک و خون من لاف هستی ای دریغ
دوستان من نیستم من نیستم می نیستم
شعرهای استاد خلیل الله خلیلی شعر محض است. بدون آنکه به لال بازی های تهی از محتوایی تبدیل شود که عده ای به غلط نام فرمالیسم را بر آن نهادند. و شعر سیاسی بود، بدون آنکه به شعارهای ساده لوحانه موزون بدل شود. فروغ طرفدار هنر ناب بود، ولی کار هنری هر هنرمندی تجلی شخصیت اوست، و او که مشغله اش جذامخانه و میدان اعدام و فقر و انسان و عشق و... زندگی رنج آور آدمی بود، شعر نابش نمی توانست تهی از این معانی باشد. و این بود فرق اساسی شعر او با بسیاری از هواداران هنر محض. او زیبایی شناسی هنر ناب را به خوبی با زندگی درآمیخته بود.
زآغاز تاریخ،، ایران و افغان سر خوان ِ دانش و اخوان نشسته
ز باغی دو سرو روان قد کشیده به شاخی دو مرغ خوش الحان نشسته
استاد خليل الله خليلي كه آغازگر شعر نو، در افغانستان است. نظم و نثر پيشين را در خويش به تماميت هضم نموده بود، در شعر و به خصوص قصيده فرخي سيستاني و در نثر ابوالفضل بيهقي را، فرا ديد مي آورد. كاربرد واژه ها، دوري از تعقيد وتنافر حروف وكلمات، بيان رسا و آهنگين و استوار، نثر خليلي را در ميان همگنانش، شكوه و برتري خاصي بخشيده است.
بجاست كه دانشمندي در زمينه مي نويسد:
\"در نثر به شيوة بيهقي... سخن مي راند مضامين در پيشگاه خامه تواناي او چون ابريشم تافته و منقاد است. نثرهاي شوخ و شيوا و قطعات روان و زيباي او شاهد اين مدعاست.
سعيد نفيسي نويسندة بزرگ ايران مي گويد: \"نثر فصيح و بليغ و سليس خليلي مارا به ياد محدودي از سخن سرايان مي اندازد كه از نظم ونثر به يك پايه برخوردار بوده اند.
نمودهايي از نثر خليلي مي آوريم؛ تا برهاني باشد، استواري، پختگي و شيوايي نثر خليلي را:
بيان سليس و ريخته:
\"گردش روزگار و تطور ليل و نهار، غزني را ويران كرد. آن بقعه نور را به گور تيره بختان تبديل داد. كاخ فيروزه را آتش زد... پرچم محمودي را ملتوي ساخت؛ ولي نتوانست كاخي را كه سنايي برافراخته بود، منهدم سازد.
استاد خليل الله خليلي به عنوان نويسنده وپژوهشگر خبير، مقالات و نوشته هاي فراواني نيز دارد كه دركتابها ومجلات كشو ربه گونه غير مستقل ومجلات كشور هاي عربستان، ايران، مصر، عراق، تركيه پاكستان، بچاپ رسيده برخي ازان نوشته ها ومقالات اين هاست:
مقدمه بررساله مدفن امام يحيي نوشتة محمد طاهر نسيم كه درسال ۱۹۷۶ دربغداد به نشر رسيده است.
اندیشه شاهی.


1