دعوت به افطاردوشعراز:خالدبایزیدی(دلیر) تقدیم به استادحاج فکری احمدی زاده وشاعره خوب ونازنینم نسیم دوسته پور «دعوت به افطار» من با«می میکده»افطارمی کنم مست ومدهوش یار.یار می کنم شب همه شب بمناجات مینشینم همچون مجنون زمزمه دلدارمی کنم گناهان ام رابا اشک هایم می شویم طلب بخشش ازپروردگار می کنم ازآن چشمه پیاله پیاله می مینوشم بازطلب می ازآن چشمه سارمی کنم ساقیا بیا می در پیاله ام ریز به التماس ات شیون و زار می کنم خواهم که درگوشه میخانه بخواب روم سحرگه نیز ساقی را بیدار می کنم «دلیر»دراوج بی کسی وتنهایی خدارا دعوت به غروب قدسی افطار می کنم «گمشده» به خوابی عمیق فرورفتم به رویابکنارخدا نشستم برای پرسش وپاسخ ام آماده شدم درین امتحان آه... مردودشدم اشک ازدیدگانم فروریخت خداونددستی ازمهر برسرم کشید پرنده ی دلم ازشرم پرکشید ازخواب که برخواستم روبه سوی آئینه کرور.کرور گریستم به محراب عشق به رازونیازنشستم «دلیر»گمشده ی خویش رایافتم آن نام الله رابه گردن آویختم
|