شعرناب

داستان طلاق برنامه ریزی شده


با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.
شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.
از زن اصرار و از شوهر انکار.
در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.
زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.
تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه ات را می باید ببخشی .
زن با کمال میل می پذیرد.
در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم
. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .
زن می پذیرد.
چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر
شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم
انداختن را بزنی .
زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟
مرد با آرامی گفت :آری .
زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ
نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،
تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.
مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.
زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید
کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .
خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.
نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده
کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.
برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.
تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.
پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.
صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر
نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی
ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان
نجات یابند!


2