واژههای عربی در شاهنامه واژههای عربی در شاهنامه شمارهی نوشته: ۵٨ / ١۵ دکتر پرویز ناتل خانلری واژههایعربیدرشاهنامه از جمله اموری که ما باید از غربیان بیاموزیم، روش درست مطالعه و دقت در تحقیق مطالب است، چه در مسائل علمی و چه در مباحث ادبی، حدس و گمان، تقریب و تخمین، و اتکا به ذوق و سلیقه شخصی، امروز دیگر ارزش و اعتباری ندارد و حتا در انتقاد ادبی و امور ذوقی به کاری نمیآید. وصفهای کلی و مبهم مانند«فصیح» و «بلیغ» و «منسجم» و «مستحکم» و «زیبا» و «شیوا» و مانند آنها که معمول محقق و ادیب شرقی بوده است و هنوز هست، ممکن است درباره همهی شاعران و نویسندگان یکسان به کار برود، اما هیچیک بر علم خواننده یا شنونده چیزی نمیافزاید و شاید تنها فایدهی آنها آن باشد که بر جهل و ابهامی که در ذهن گوینده یا نویسنده وجود دارد، پردهپوشی کند. علت اصلی توسل به این عبارتهای مبهم و کلی، کاهلی است. دقت و صراحت، زحمت دارد و فرصت میخواهد و ما که از زحمت گریزانیم و در شتابی که برای کسب شهرت داریم، فرصتمان تنگ است، کجا میتوانیم دقیق و صریح باشیم. بحث و تحقیق در شیوهی بیان و سبک انشای شاعران و نویسندگان بزرگ یکی از کارهاییست که محتاج روش درست و دقیق علمی است وگرنه هرچه در این زمینه گفته شود، بیمعنی و بیفایده خواهد بود. موضوع میزان و چهگونگی استعمال لغتهای عربی در شاهنامهی فردوسی از این قبیل است. اغلب کسانی که در این باب تحقیق درست نکردهاند، میپندارند که شاهنامه فردوسی «به پارسی سره» سروده شده است. دیگران که اندکی دقیقترند، دربارهی میزان لغتهای عربی شاهنامه یا به افراط و تفریط سخن میگویند یا عبارتهای دوپهلو و مبهم به کار میبرند. چند سال پیش یکی از دانشمندان ما که دربارهی زبان فارسی مقالهای نوشته بود، در فاصلهی دو صفحه، یک جا لغات عربی را در شاهنامه فردوسی، «فوقالعاده زیاد» و جای دیگر «بالنسبه کم» قلمداد کرده بود و نمیدانم که خود او این دو وصف متضاد را دربارهی امر واحد چهگونه در ذهن توجیه کرده است و حالآنکه این معنی مربوط به عدد است یعنی امری که از آن با دقت تام میتوان سخن گفت. فقط قدری زحمت و فرصت میخواهد. فرصت را که ما نداریم، دیگران دارند و از زحمت روگردان نیستند و روش کار را میدانند و حاصل آنست که گاهی ما برای اطلاع از ادبیات و هنر خودمان باید به بیگانگان متوسل شویم و پاسخ مشکل را از ایشان بخواهیم. یکی از نمونههای این امر کاریست که... فریتش ولف ١ دانشمند آلمانی دربارهی شاهنامه فردوسی کرده است. این مرد کشفاللغاتی برای شاهنامه فردوسی از روی چند چاپ فراهم آورده، چنانکه در آن هر کلمهای که در شاهنامه آمده حتا حرفهای ربط و اضافه و غیره ثبت است و در مقابل آن شمارهی صفحه و عدد سطر هر شعر که آن کلمه در آن به کار رفته قید شده است، اگرچه تعداد موارد استعمال آن هزاران بار باشد ٢ این دانشمند عمری در سر این کار گذاشت و مانند سرایندهی شاهنامه در ناکامی و تیرهروزی درگذشت، اما بهخلاف فردوسی که معروف خاص و عام است، کسانی که نام این محقق را شنیدهاند و قدر و شأن رنج او را میشناسند، معدودی از اهل تتبع و تحقیقند. لغتنامهی فریتس ولف آلمانی زمینهی صدها تحقیق و مطالعه دربارهی شاهنامه فردوسی و زبان فارسی است. اما باآنکه اکنون دیگر زمینه فراهم و کار آسان است، باز دیگرانند که از آن استفاده میکنند و نمونهی آن رسالهایست که اخیرن آقای پل همبر استاد دانشگاه نوشاتل (سویس) به عنوان «ملاحظاتی دربارهی لغتهای عربی شاهنامه» ٣ انتشار داده است. موضوع این رساله، چنانکه مؤلف محترم در مقدمهی آن نوشته است، «همانقدر که محدودست، دقیق است» یعنی «فقط از مقامی که فردوسی در شاهنامهی خود به لغتهای عربی داده است» بحث میکند. تئودور نولد که یادآور شده بود که «از خصوصیات شعر رزمی فارسی آنست که در آن لفظهای عربی را بسیار کمتر از آنچه در غزل و قصیده معمول بوده استعمال کردهاند ۴» پل هورن در شاهنامه چاپ لیدن تا صفحه١٢۴۵ (به اضافهی نسخه بدلهای چاپ کلکته) ۴٣٠ لغت عربی شمرده و یادآور شده است که دیباچه بهتنهایی شامل عدهای از لغتهای عربیست که در باقی منظومه دیده نمیشود. و فهرستی از لغتهای عربی که در شاهنامه یافته در کتاب خود آورده است. ۵ ادوارد براون نسبت لغتهای عربی شاهنامه را به لغتهای پارسی ۴ یا ۵ درصد دانسته ٦ و هانری ماسه در کتاب راجع به فردوسی همان عدد ۴٣٠ را که هورن ذکر کرده بود آورده است. ۷» مولف رساله یادآور میشود که بعضی از محققان (از آن جمله هورن و ماسه) احتمال دادهاند که کاتبان بهتدریج بعضی لغتهای عربی را در متن شاهنامه به جای لفظهای فارسی گذاشته باشند. این نکته صحیح است و در بعضی موارد میتوان این احتمال را به یقین نزدیک دانست برای مثال میگوییم که کلمهی «عفو» فقط یک بار در شاهنامه آمده است در این شعر: خدایا «عفو» کن گناه ورا بیفزای در حشر جاه ورا تلفظ کلمهی «عفو» بر وزن «سبو» در فارسی وجود ندارد و صورت هندی این کلمه است. مصراع اول این بیت در نسخه بدل چنین است: «خدایا ببخشا گناه ورا...» پس به احتمال غالب عبارت «عفو کن» را کاتبی هندی بهجای «ببخشا» در شعر فردوسی وارد کرده است. مؤلف رساله میگوید: «قلت استعمال لغتهای عربی در شاهنامه دلیل بر آن نیست که فردوسی با لغتهای دیگر عربی آشنایی نداشته و آنها را به کار نبرده است» و برای تأیید مطلب خود به منظومهی «یوسف و زلیخا» منسوب به فردوسی اشاره میکند. این اشاره البته درست نیست و خوشبختانه امروز بر اثر تحقیقات آقایان قریب و مجتبی مینوی اشتباه نسبت دادن یوسف و زلیخا به فردوسی مرتفع شده است و بهیقین میدانیم که آن منظومه سست و بیارج از سخنور بزرگ توس نیست. سپس آقای پل همبر از روی لغتنامهی ولف فهرستی از لغتهای عربی در شاهنامه فردوسی میدهد. شمارهی این لغتها در فهرست مزبور ٩٨۴ یعنی دو برابر عددی است که سابقن هورن ذکر کرده بود. مؤلف میگوید که این عدد برای لغتهای مأخوذ از عربی در کتابی که قریب ۵٠٠٠٠ بیت دارد به نسبت بسیار کم است و همچنین قید میکند که چون تاکنون چاپ انتقادی دقیقی از شاهنامه منتشر نشده نمیتوان به صحت این رقم اعتماد داشت. نگارندهی این سطور سابقن از روی لغتنامهی ولف عدد لغتهای عربی شاهنامه را به هشتصد و اند تخمین زده بود. علت اختلاف فاحش این دو رقم این است که آقای پل همبر همهی الفاظی را که از لفظ واحد عربی به قاعدهی زبان فارسی مشتق یا با الفاظ فارسی ترکیب شده جداگانه در ردیف لغتهای عربی آورده است و نگارنده با این نظر موافق نیست. البته الفاظی را که از مادهی واحد بهقاعدهی صرف عربی مشتق شدهاند باید جداگانه محسوب کرد، یعنی «امن» و «ایمن» و «امان» یا «سجده» و «سجود»و مانند آنها را باید الفاظ مستقل شمرد. زیرا که هر یک از آنها جداگانه از عربی اقتباس شده است. اما هنگامی که از نفوذ عربی در فارسی سخن میگوییم، درست نیست که لفظ واحد عربی را که تابع قاعده زبان فارسی شده و با الفاظ دیگر این زبان ترکیب یافته یا بر طبق قواعد صرف این زبان از اصل مشتق شده، مکرر به حساب بیاوریم. شمارهی اینگونه لغتها در فهرست مذکور بسیارست و از آنجمله است مشتقات و مرکبات ذیل که هر دسته را باید فقط یک بار به حساب آورد: بخیل، بخیلی- اصل، بداصل- ایمن، ایمنی- بلا، بلاجوی- مثل، به مثل- تمام، تمامی- جوشن، جوشنگزار، جوشنور-تدبیر، تدبیرساز- خدمت، خدمتکن، خدمتگری- خراج، خراجی- سفله، سفلگی- شمال، شمالی- شوم، شومبخت، شومتن، شومدست، شومزاد، شومی- صف، صفپناه، صفشکن- صورت، صورتپرست، صورتگر، صورتگری- عرض، عرضگاه- عقیق، عقیقین- عماری، عماریکش- عنان، عنانپیچ، عناندار- عنبر، عنبرآگین، عنبر فروش، عنبری، عنبرین- عیب، عیبجوی، عیبخواه، عیبگوی- غم، غمخوار، غمخواره، غمکن(؟)، غمگر(؟)، غمگسار، غمگین، غمگن، غمناک، غمی، غمین- طوق، طوقدار- عاج، عاجگون، عاجین- طاوس، طاوسرنگ- فال، فالزن، فالگو، فالگیر- فتنه، فتنهانگیز- قلب، قلبگاه- قلم، قلمزن- قیر، قیرگون- کاهل، کاهلی-کفن، کفندوز- کمین، کمیناور، کمینگاه، کمینرو- مجلس، مجلسآرای- منادی، منادیگر، منادیگری- موج، موجزن- وفا، وفادار، وفاداری- هزبر، هزبرافکن، هزبراوژن- هول، هولناک... دیگر آنکه بعضی از لغتهای فارسی را مؤلف محترم به اشتباه در فهرست الفاظ عربی وارد کرده است. از آن جمله: باز- شرم- بیشرم- بیشرمی- بافرهی- درز- دستجامه- دیوان- نوک. و جز اینها. همچنین در فهرست لغتهای عربی الفاظی هست که اصل آنها از زبانی دیگر است و به احتمال غالب نخست به فارسی در آمده و از آنجا به عربی راه یافته است. از آن جمله: درهم و درم (از اصل یونانی) کافور (و ترکیبات فارسی آن: کافوری بوی و کافورگون) که از اصل سنسکریتarupraKو از راه فارسی به عربی رفته است ١ لعل (با ترکیبات آن: لعلفام، لعلگون) که ظاهرن اصل آن «لال» به معنی سرخ فارسی است و بههرحال عربی نیست ٢ –یاقوت (با ترکیبات: یاقوتفام، یاقوتلب) که اصل آنsohtnikayیونانی است و در فارسی «یاکند» شده و از اینجا به عربی رفته است. ٣ ٭ مؤلف تلفظهای مختلف یک لفظ را نیز مکرر به حساب آورده است، مانند: رکاب، رکیب- سلاح، سلیح- لیک، لیکن- نکتهی دیگر آنکه فهرست مذکور شامل لغتهای عربی، «هجونامه» نیز هست و نگارنده چون این نسبت را مجعول میدانست لغات آن را به شمار نیاورده بود. با توجه به این موارد اختلاف تخمینی که نگارنده زده با رقمی که مولف رسالهی مورد بحث ذکر کرده است، آشکار میشود. سپس آقای همبر لغتهای عربی شاهنامه را به حسب دفعات استعمال آنها تقسیم و تجزیه کرده است. از روی این تقسیم معلوم میشود که ٢٢ لغت عربی هر یک صد بار یا بیشتر در شاهنامه آمده است. این لغتها از این مقولههاست: علم افلاک، اصلاحات جنگ و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، حروف. بیست و سه لغت هست که میان ۵٠ تا ١٠٠ بار به کار رفته است، از مقولههای ذیل: علم افلاک، جانورشناسی، جنگ و سپاه، اداره و امور مدنی، آرایش و زیور، عواطف. شصت و نه لغت عربی در شاهنامه از ٢٠ تا ۵٠ بار استعمال شده است و این الفاظ مربوطست به: دین، علم افلاک و طبیعت، بخت و طالع، جانورشناسی، علم و صنعت، خانواده، خوردنیها، خانه، دولت و اداره، سپاه و شکار، آرایش و زیور، معانی و عواطف، صفات. چهار صد لغت از ٢ بار تا ٢٠ بار استعمال شده است، مربوط به: دین و سرنوشت (۵٢ لغت)، علم افلاک و طبیعت (۴۴ لغت)، سپاه و شکار (۴١)، آرایش و زیور (٢٩)، علم و صنعت (٢٦)، آلات و لوازم خانه (٢۵)، معانی و عواطف (۵٢)، صفات (۵١) و غیره. چهارصد و هفتاد لغت دیگر هست که هریک فقط یک بار به کار رفته است. مؤلف محترم در آخر رساله به عنوان نتیجه چند نکته سودمند را یادآور شده است. نخست آنکه عدهی لغات مأخوذ از عربی در شاهنامه بهنسبت اندک است. دیگر آنکه مصدرهای عربی باب افتعال (مانند ابتسام، ابتکار، ابتلا و جز آنها) که در فارسی بسیار رایج است، در شاهنامه هیج دیده نمیشود. همچنین فعلهای مرکب که از یک مصدر یا صفت عربی با یک فعل معین ساخته شده و در فارسی بسیار رایج است، در شاهنامه بهندرت به کار رفته، مانند فداکردن، نثارکردن، وفاداشتن، نعرهبرداشتن، صفکشیدن، غرقهشدن، خبرشدن، خبرآمدن، غمیگشتن، کمینساختن، رأیزدن، صفزدن، فالزدن، نعرهزدن، حملهبردن، غمخوردن، خبریافتن و نظایر آنها. کلمهی غنیمت ٦ بار در شاهنامه آمده است. اما فعل «غنیمتشمردن» که خیام و سعدی مکرر به کار بردهاند، هیچ در این کتاب دیده نمیشود. فعلهای جعلی فارسی که از لفظ عربی ساخته شده (مانند طلبیدن و رقصیدن و غارتیدن) در شاهنامه ابدن به کار نرفته است. همچنین صیغههای فعل عربی که گاهی در فارسی عینن به کار میرود در شاهنامه وجود ندارد (مانند یمکن، یعنی، کما ینبغی، رحمةاللّه ١) حروف اضافه و ربط عربی که اغلب در نثر و شعر فارسی مکرر به کار رفته در شاهنامه بسیار نادر دیده میشود، فقط کلمهی «لیکن» مکرر در این کتاب آمده است (١٠٩ بار). حروف ندا (یا ایها) و حروف استنثاء (غیر) هیچ در شاهنامه نیست. حاصل اینکه فردوسی صرفونحو عربی را هیچ در شاهنامه وارد نکرده است. در هزار بیتی که از دقیقی در شاهنامه آمده است ۵۷ لغت عربی هست که رویهمرفته ١٠٢ بار استعمال شده است. تحقیق آقای پل همبر دربارهی لغات عربی شاهنامه بسیار سودمند و گرانبهاست و روش مطالعه او باید سرمشق ادیبان و دانشجویان ما قرار گیرد. اما در این تحقیق بهحسب نکاتی که ذکر شد، تجدیدنظر لازم است. چهگونگی بهکاررفتن لغات عربی را در شاهنامه از جهات دیگر نیز میتوان مورد تحقیق و مطالعه قرار داد و شاید در آینده فرصتی دست بدهد که ما باز از این مطلب گفتوگو کنیم. (١)- این عبارت اصلن در وزن شعر فارسی نمیگنجد زیرا که در شعر فارسی سه متحرک دنبال یکدیگر محال است.
|