پنجره ... این یک شعر نیست ... باد که آمد دلِ پنجره شکست... پنجره : - دل ام را شکستی ای باد ! باد : - تو خیلی نازک دلی ! با کوچکترین ضربه می شکنی چرا پُشت حصارِ شکننده محبوسی ؟ آغوش بگشا - من هر روز صبح نسیم روح افزا رادر تو می ریزم ... پنجره : - دلی که شکست - مثل دستانِ مترسکی ست که همیشه باز است ! هیچ کس او را در آغوش نمی گیرد! او همیشه تنهاست - ایستادگی اش شده تنهایی اش ...!
|