نقد جامعه شناختي آثار ادبي نقد جامعهشناختي ادبيات، يکي از شيوههاي نسبتاً نوين در مطالعات ادبي است. در اين شيوه به بررسي ساختار و محتواي اثر ادبي و ارتباط آن با ساختار و تحولات جامعهاي که اثر مولود آن است ميپردازند. آنچه در نقد جامعهشناختي ادبيات از اهميت بيشتري برخوردار است، انعکاس تصوير جامعه در جهان تخيلي و هنري اثر ادبي و شکلهاي مختلف آن است. تاريخچة شکلگيري نقد جامعهشناختي ادبيات به صورت روشمند و علمي به آغاز قرن نوزدهم ميلادي باز ميگردد. در يك تعريف كلي، ميتوان گفت: هرگاه يك اثر هنري يا ادبي، 1- با توجه به محيط و شرايط اجتماعي زمان پيدايش آن; 2- باتوجه به محيط و شرايط اجتماعي زمان وقوع حوادثش، مورد بررسي و ارزيابي قرار گيرد، آن را در حيطه نقدجامعهشناختي قرار دادهايم. در تعدادي از نقدهاي ادبي و هنري، در گذشته، به اين جنبه اثر نيز توجه شده است. اما با پيدايش مكتب ماركسيسم و وقوعانقلابها و كودتاهاي ماركسيستي، از اوايل قرن بيستم ميلادي، و بويژه در دهه 1930، نقد جامعهشناختي، وارد مرحلهاي تازهشد; كه شكل تام و تمام آن، همان «نقد ماركسيستي» است. توجهي كه بنيانگذاران ماركسيسم و سران كشورهاي كمونيستي و ديگر متفكران و منتقدان ماركسيسم به هنر و ادبيات، بهعنوان «ابزاري در خدمت انقلاب»1 و «نقش ادبيات در انقلابهاي پرولتاريايي» معطوف ميداشتند، بهتدريج، اصول جديد اينمكتب انتقادي را مطرح و تثبيت ساخت. در اين ديدگاه، كه نظريهاي مبتني بر تاريخ است، جوامع بشري در هر دوره از تاريخ، واجد خصوصياتي ويژهاند. افراد،محصولي روييده از اجتماع و حاصل مجموعه شرايط تاريخي و اجتماعي حاكم بر آناند ــ كه آن نيز خود محصول تكامل«ابزار توليد» است. بنابراين، ادبيات و هنر نيز چيزي جز بازتابهاي نهضتهاي تاريخي و اجتماعي نيستند. آنچه خصوصيات اصلي اشخاص، و بر همين سياق، نظرگاه هنرمندان را شكل ميدهد، خاستگاه اجتماعي و طبقاتي و صنفيآنان است; كه در اين ميان، نوع شغل (ابزار توليد) نقشي قابل توجه ايفا ميكند. بنابراين، چهرمانهاي (تيپهاي) طبقاتي وصنفي، اهميتي بسيار دارند. در اين ديدگاه، هنر و ادبيات، ملتزم و متعهد است; و نقشي كاربردي در جامعه دارد. به همين سبب، هرگونه توجه افراطي بهصورت اثر (فرماليسم) يا گرايش به ارائه نمونههاي خاص و استثنايي (فردگرايي)، طرح مثبت مسائل مابعدالطبيعي وغيرمادي، گريز از طرح آرمانهاي جامعهگرايانه، و طرح هر آنچه براي تاريخ هدف و منزلگاههاي از پيش تعيينشده موردنظر ماكسيسم و نقش اقتصاد (ابزار توليد) را به عنوان زيربناي جوامع و فرهنگهاي بشري ناديده يا كماهميت انگارد و يااحيانا نفي كند، محكوم، مطرود و منحط است. اين مكتب، كه بويژه در دهه 1930، در ميان گروهي قابل توجه از نويسندگان، منتقدان و انديشهمندان دنياي غرب، و بعدها، بهپيروي از آنان، در ميان شبهروشنفكران جهان سوم، شوري افكنده و طرفداران قابل توجهي يافته بود، پس از وقوع جنگجهاني دوم، آغاز جنگ سرد بين دو بلوك شرق و غرب، و پيدايش موجب مقابله با بحرانهايي كه دمكراسي را دربرگرفته بود،از رونق پيشين افتاد. تا آنكه با فروپاشي بلوك شرق و افول فلسفه ماركسيسم در جهان، بهكل، به حاشيه رانده شد. با اينهمه، آن جنبههاي عمومي از اين مكتب كه به نقد و بررسي معقول رابطه متقابل فرد و اجتماع با يكديگر و تاثير دوسويه آناندر يكديگر ، نيز تاثير آثار هنري و ادبي در تحولات اجتماعي و تاريخي و متقابلا اثرگذاري تحولات اجتماعي و تاريخي بر آثارادبي و هنر ــ همراه با ساير عوامل موثر در اين آثار و تحولات ــ ميپردازد، همچنان ميتواند به قوت خود باقي باشد، و نقشيقابل توجه در نقد و تفسير بسياري از فرآوردههاي هنري و ادبي ايفا كند. بويژه، اينگونه نگرش به آثار هنري و ادبي، دربرابر افراطهاي نقد روانشناختي و نقد نو و نقد ساختگرايانه، كه با تاكيد افراطي بر فرديت انسانها، يا تعميم استثناها، از طريق طرح آنها در آثار ادبي و هنري، و گرايش مفرط بر صورت (فرم) اثر، هنر و ادبيات را از قسمت بزرگي از تعهدات ومحتواهاي انساني و اجتماعي خود و آرمانهاي بزرگ و فراگير انساني تهي، و آن را مثله ميكنند، ميتواند به عنوان يك عاملموثر در ايجاد تعادل، عمل كند. به عبارت ديگر، از آنجا كه انسان، جدا از جنبههاي كاملا شخصي و فردي خود، به هر حال مشتركاتي بسيار و اساسي باهمنوعان، و از آن بيشتر، با همنژادان، هموطنان، همشهريان، همفكران و مردم همزمان خود دارد; نيز از آنجا كه موجودياست اجتماعي، و مدام در حال تاثيرگذاري بر جامعه و تاثيرپذيري از آن است، توجه لازم به بعد تاريخي و اجتماعي او ــ البتهبدون پيش داوريهاي قالبي و نادرست ــ نيز از لازمههاي يك نقد اصولي و درست است. چه، ميدانيم: محور هر اثري هنريو ادبي، كسي جز انسان نيست. همچنان كه، آفرينندگان آثار هنري و ادبي نيز، انسانهايي كم و بيش با اين خصوصياتاند. ضمن آنكه، تلاش در يافتن منشا اجتماعي ادبيات ــ از ديرباز تاكنون ــ نيز، همچنان، ميتواند شاخهاي از فعاليتهاي اينرشته از نقد باشد. دريافت مقاله نقد جامعه شناختي به صورت rar منبع: http://bpdanesh.ir http://www.sarshar.org
|