شعرناب

نصیحت مادر ی دانا به دخترش


خارجه فزاری ،دختر خود را به خانه ی شوهر می فر ستاد ،به او چنین می گفت : ای دخترم ، بدرستی که تو از خانه ا ی که تا بحال در آن زندگی می کردی وبا آن آشنا بودی ، خارج می شوی و به سوی خانه ای می روی که با انجا آشنا نیستی وبا کسی همنشین می شوی که از اخلاق او بسیار آگاه نیستی ، پس وظیفه تو این است :تو برا ی شوهر ت همچون زمین باش ، تا برای تو همچون آسمان باشد . تو برا ی شوهرت همچون زیز انداز باش ، تا برای تو همچون با لاپوش باشد . تو برای شوهرت همچون کنیز باش ، تا او برای تو غلام باشد . وقتی که او را غضبناک دیدی به او مپیچ چانه به چانه مکن واز جلوی چشم او دورشو ، تا تو را فراموش کند . هر زمان که به تو نزدیک شد به او نزدیک شو،هر زمان از تو دور شد از او دور شو ، سعی کن بینی وگوش وچشم شوهرت را حفظ کنی ، به این معنی که شوهر تو ، از بینی خود چیزی استشمام نکند مگر بوی خوش واز گوش خود از تو چیزی نشنود مگر کلمات خوب ومحبت آمیز واز چشم خود از تو چیزی نبیند مگر جمال وزیبایی وآراستگی .


0