شعرناب

گرگ و سگ(آزادی)


Le Loup et le Chien
گرگ و سگ
با عرض سلام و ادب خدمت خوانندگان گرامی!
چندی پیش شعری به زبان فرانسه اثر "لافونتَین" Jean de La Fontaine که موضوع آزادی را مورد مداقه قرار داده بود نظرم را جلب کرد و بر آن شدم که آن را ترجمه کرده در اختیار خوانندگان گرانقدر و فرهیخته قرار دهم؛ باشد که مثمر ثمر و مورد استفاده ی دوستان واقع گردد... و هو المستعان...
Un Loup n'avait que les os et la peau,
Tant les chiens faisaient bonne garde.
گرگی بجز پوست و استخوان چیزی برایش باقی نمانده بود
چرا که سگ ها خوب نگهبانی می دادند.
Ce Loup rencontre un Dogue aussi puissant que beau,
Gras, poli, qui s'était fourvoyé par mégarde.
این گرگ به سگیسر حالو قوی برخورد کرد
سگی چاق و چلّه و مودّب که بخاطر سر به هوا بودن گم شده بود
L'attaquer, le mettre en quartiers,
Sire Loup l'eût fait volontiers ;
حمله کردن به او و تکه تکه کردنش
کاری بود که جناب گرگ دلش می خواست انجام دهد
Mais il fallait livrer bataille,
Et le Mâtin était de taille
اما ناچار بود که از درگیری چشم بپوشد
چرا که این سگِ نگهبان، قویهیکل بود
A se défendre hardiment.
Le Loup donc l'aborde humblement,
برای دفاع از خود و اجتناب از دردسر
گرگ با فروتنی به سگ نزدیک شد
Entre en propos, et lui fait compliment
Sur son embonpoint, qu'il admire.
و با خوشرویی با او وارد صحبت شدهراز وضعیت قبراق
و قابل ستایش او را جویا شد
"Il ne tiendra qu'à vous beau sire,
D'être aussi gras que moi, lui repartit le Chien.
سگ پاسخ داد: اینکه مانند من چاق و چلّه شوید
فقط به جناب خودتان بستگی دارد
Quittez les bois, vous ferez bien :
Vos pareils y sont misérables,
بیشه را ترک کنید تا اوضاعتان روبراه شود
همگنان شما در آنجا بدبخت و بیچاره اند
Cancres, haires, et pauvres diables,
Dont la condition est de mourir de faim.
احمق هاییولگرد و بدبخت
که بخاطر شرایط بدشان باید از گرسنگی بمیرند
Car quoi ? rien d'assuré : point de franche lippée :
Tout à la pointe de l'épée.
برای چی؟ برای اینکه نه امنیتی دارند
و نه خوراک خوبی و به زورِ سرنیزه زنده اند
Suivez-moi : vous aurez un bien meilleur destin. "
Le Loup reprit : "Que me faudra-t-il faire ?
دنبال من بیا تا سرنوشتی خیلی بهتر داشته باشی
گرگ جواب داد: باید چه کار کنم؟
- Presque rien, dit le Chien, donner la chasse aux gens
Portants bâtons, et mendiants ;
سگ گفت: تقریبا هیچ کار، فقط باید مردم را
و چوبداران را و گدایان راتعقیب کنی
Flatter ceux du logis, à son Maître complaire :
Moyennant quoi votre salaire
پیش اهل خانه چاپلوسی کنی تا اربابت خوشش بیاید
و در عوض حقوق و پاداشخوبی می گیری
Sera force reliefs de toutes les façons :
Os de poulets, os de pigeons,
از هر جهت خوشایند خواهد بود
استخوان مرغ و کبوتر
Sans parler de mainte caresse. "
Le Loup déjà se forge une félicité
نوازش های ارباب را که دیگر نگو و نپرس
گرگ تا اینجا متقاعد و متاثر شد
Qui le fait pleurer de tendresse.
Chemin faisant, il vit le col du Chien pelé.
چنانکه از خوشحالیو رقّت قلب گریه اش گرفت و همانطور که
در راه(بدنبال سگ) می رفت دید قسمتی از موهای گردن سگ ریخته است
"Qu'est-ce là ? lui dit-il. - Rien. - Quoi ? rien ? - Peu de chose.
- Mais encor ? - Le collier dont je suis attaché
گفت: این چیه؟ سگ گفت: چی؟ هیچی؟ چیز مهمی نیست.
ولی آخه؟ ... این رد قلّاده ایست که مرا با آن می بندند
De ce que vous voyez est peut-être la cause.
- Attaché ? dit le Loup : vous ne courez donc pas
این چیزی که شما می بینید شاید به همین علّت باشد
گرگ گفت: تو را می بندند؟! پس تو نمی توانی هر جا بخواهی بروی؟
Où vous voulez ? - Pas toujours ; mais qu'importe ?
- Il importe si bien, que de tous vos repas
سگ گفت: نه همیشه؛ اما چه اهمیّتی دارد؟
گرگ گفت:خیلی اهمیت دارد
(به تمام غذاهایی که می خوری نمی ارزد)
Je ne veux en aucune sorte,
Et ne voudrais pas même à ce prix un trésor. "
من به هیچوجه چنین چیزی را نمی خواهم
حتی اگر در عوضش گنجی به من بدهند
Cela dit, maître Loup s'enfuit, et court encor.
گرگ این را گفت و پا به فرار گذاشت و رفت که هنوز همدارد می رود.
ژاندو لا فونتَین
بدیهی است که ترجمه ی دقیق و امانتدارانه ی شعر کاری دشوار است؛ اینجانب در حد بضاعت سعی خود رانمودهو امیدوارم حق اثر و نویسنده را ادا کرده باشم...
یاعلی...


1