شعرناب

سفرنامه راهیان نور


ایستگاه شماره 12 آبادان (شماره 1 )
تابستان 1361 بود که از طرف اداره بهداری نیروی زمینی به عنوان پزشکیار، برای چهارمین بار عازم جبهۀ جنوب می شدم تا خودم را به بهداری لشگر 77 خراسان معرفی کنم.
منطقه آرام بود و در حالت عادی باید سر یک ماه جانشینم می آمد و تعویض می شدم. همین آرامش منطقه باعث شده بود از آزادی بیشتری در رفت و آمدها به هرجایی برخوردار باشم. البته باید مسئول بهداری، سیّدی نامی را در جریان امر قرار می دادم در غیر این صورت گزارش ترک منطقه ام را می دادند و فراری محسوب می شدم.
هفته ای یک شب می رفتم اهواز و در هتلی که کنار کارون بود اطاقی می گرفتم. از تلفن هتل استفاده می کردم و با خانواده تماس می گرفتم. جویای حال می شدم و سلامتی خود را اطلاع می دادم. دوش می گرفتم و کنار پنجره می نشستم چای می خوردم، و از تماشای مرغابی ها که بر فراز کارون پرواز می کردند لذت می بردم.
یک بار تصمیم گرفتم بروم ایستگاه شماره دوازده آبادان و سری به دوست و همدوره ام سیمایی بزنم. از وقتی کشور همسایه قسمتی از خاک ما را اشغال کرده بود ندیده بودم اش. وقتی دیدم منطقه آنقدر ساکت و آرام است که حوصله ام سر می رود، رفتن و به دوستی سر زدن بهترین کار به نظرم آمد.
به دژبانی ورودی شهر که ویران شده بود رسیدم فکر و خیال برم داشت: اگر نتوانم خودم را به ایستگاه برسانم و یا برسم و دوستم در مرخصی باشد و یا در منطقه، شب را کجا سر کنم؟
فکرم چنان مشغول این مسئله بود که متوجه اروند رود با آن عظمت نشدم! تنها چیزی که از آن شب در آن قسمت یادم هست، پل شکسته ای بود و پل موقت دیگری که به جای آن نصب کرده بودند. خودروها با احتیاط و به آرامی از روی آن می گذشتند.
همه جا تاریک بود و دلهره مزید بر علت. اگر آمبولانس K-mساخت کره و سرنشینانی که آرم بهداری بر روی یقه هایشان نصب شده بود، نبود، شاید آن شب هرگز به ایستگاه شماره دوازده آبادان نمی رسیدم.
صحبت میان من و سیمایی چنان گل انداخت یک وقت صدای مؤذن در گلدستۀ مسجد پیچید، از پنجره که شیشه اش را تازه انداخته بودند گذشت و به ما نوید داد که:
آب در کوزه
خدا در دل
مؤذن بیدار
هنگام عاشق شدن است.
بعد از سی و یک سال، یک بار دیگر همراه بیست و سه نفر از هنرمندان شهرستان شهریار در قالب کاروان راهیان نور که متولی آن اداره حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس جنوب غربی استان تهران بود، برای بازدید از مناطق جنگی جبهۀ جنوب عازم خوزستان شدیم.
عباس عابد ساوجی = اداره حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس جنوب غرب استان تهران - شهریار


3