زن ترا گویم ای زن ای کمال به مادر به دیده درخون به جان بر آه فرزند پیوندبه پیوندزده بر نفس فرزند ترا گویم جانثار نشسته به فرزند ترا گویم بر اشک به ثروت بر هم زده به کام فرزند ترا گویم نشان کوثر ناله و مهر بر هم زده به کوثر ترا گویم سنگ صبور همسر جان به نیرو داده همسر هم سوز و هم یار همسر ترا گویم ای دلبر همسروفرزند ترا گویم ای گل گلستان عشق ای رخ به لاله هم بو به یاس زیباهمچون سوسن ویاسمن بر زمین نشسته به مهر جان بهتر ازمادر ترا گویم به خورشید برسجده نور عشقت در آب فتاده به ماه به لطف و مهرت آرام سجده نشسته ترا گویم به دریای بیکران بر وسعت دلت به سجده فتاده تر گویم به مهر نابت به اشک و به ایثار و گذشت بی همتایت به ناله بران وبی مثال همچون شمشیر ذوالفقارت به جلالت تر گویم زمین و آسمان مقهور به مهر نامت که مهرت از نور مهر پر مهر نشسته ترا گویم به مجنون به جنون بر عشق لیلی نشسته ترا گویم به فرهاد با تیشه به مهر شیرین نشسته به هر مرد که به کمال با تو نشسته ترا گویم به هور و کرخه وشلمچه با خون فرزندت زنده نشسته ترا گویم به اشک مادر ان بر سر های خونین کربلا به اشکهای خواهر بر سر به دامن نشسته ترا گویم بر اشک ناله مادر از آسمان بر سر نیزه نشسته ترا گویم بر هر اشک و ناله در کربلا به شیون نشسته که ای زن معنا به عشق به جانی نشان پر مهر ولطف و خون بی نام و نشانی
|