بهای عشق چیست سر در مقابل جرعه ای آب دست در مقابل آنکه آزادی و دل در مقابل آنکه عاشقی و تو را خواهد سوزاند دلی که برای بودنت می تپد گریه هایم بوی یلدایی می دهند که دیر یا زود خواهد امد دیر یا زود باید رخت سفر رابست من غریب ناشناس کوچه های این شهر خاموشم