به به و چه چه مخاطبین به به و چه چه داستانش را که شنيدهای؟؟ داستان همان دو مرد که ادعا میکردند لباسی برای پادشاه دوختهاند که فقط آدمهای عاقل توانِ ديدنش را داشتند، پس همهی درباريان بهبه و چهچه سر دادند و نتيجهاش جز عيان شدنِ پادشاهِ لخت در انظار عموم نبود. گاهی اين «بهبه» و «چهچه»های زیر اشعار مرا ياد همين قصهی بالايی میاندازد. انگار اين «تعريف» و «تمجيد»ها لباسی نامرئی برایمان میدوزند و گولمان میزنند، خُب چه کسی پيدامیشود که از تعريف و تمجيد شنيدن دربارهی خودش خوشخوشانش نشود؟ برای همين آدم وهم برش میدارد، مدام جلوی آيینهای خيالی میايستد و لباس نامرئیای که برايش دوختهاند را برانداز میکند، واضح است که چيزی نمیبيند اما همان «بهبه» و «چهچه»ها مجابش میکنند که حتما خبری هست وگرنه «آنها» که مرض ندارند دروغ بگويند! راستش «آنها» مرض ندارند، فقط فکر میکنند اگر تعريف و تمجيد نکنند عقلشان زير سوال میرود، فکر میکنند حتما رسمش همين است و اگر چنين نکنند از قافله جا میمانند. بيشترشان هم نمیدانند که با همين «بهبه» و «چهچه»ها چه بلايی سر آن آدم میآورند، نمیدانند آن بيچاره وهم برش میدارد و با همان لباس نامرئیکه برايش دوختهاند همهجا ظاهر میشود و خودش را موجودی «خاص» میپندارد، موجودی که ديگر طاقت شنيدن نقد ندارد و فقط همان «بهبه» و «چهچه»ها راطلب میکند. بيچاره نمیداند که اين لباس نامرئی آبرويش را....... ====== با یک دنیا عشق و احترام ... دلجوووو
|