یادمس ... لطفأ با لهجه اصفهانی بخوانید ... یادمس کوچولی بودم ، قرار بود بریم عروسی ، آقام گفت : بابا بیا کارِدِ دارم ... بابام : ببین عزیزم ما تو دینمون سفارش شدس که سه چیزا به فرزندامون آموزش بدیم ! 1- شنا 2- تیراندازی 3- سوار کاری حالام دلم میخواد تو این عروسی 3 تاشا با هم یادد بدم... گفدم : چیطوری آقا جون ؟ گفت : بیبین شوما میری یه جا کمونه میکونی آ تا شاباش ریخدن رو سَری عروس ، هر کی رفت برا جمع کردنشِ با کشِ پول بش تیراندازی میکونی تا از مکان فرار کوند ! تو مرحله ی بعدی از دور شیرجه میزنی رو شاباشا ، شنا میکونی ! مرحله آخرم پولا را ور میداری آ مثی اسب فرار میکونی که کسی ازد نسوند... حالا یاد گرفتی این سه تا سفارشا ....؟ . . . پ. ن . . توی کارت عروسی بنویسید : ورود بچه های تُخس اکیدآ ممنوع است ...! البته بگوم اینا من نگفتما ...
|