شعرناب

یادمس ...


لطفأ با لهجه اصفهانی بخوانید ...
یادمس کوچولی بودم ، قرار بود بریم عروسی ، آقام گفت : بابا بیا کارِدِ دارم ...
بابام : ببین عزیزم ما تو دینمون سفارش شدس که سه چیزا به فرزندامون آموزش بدیم !
1- شنا
2- تیراندازی
3- سوار کاری
حالام دلم میخواد تو این عروسی 3 تاشا با هم یادد بدم...
گفدم : چیطوری آقا جون ؟
گفت : بیبین شوما میری یه جا کمونه میکونی آ تا
شاباش ریخدن رو سَری عروس ، هر کی رفت برا جمع
کردنشِ با کشِ پول بش تیراندازی میکونی تا از مکان فرار کوند !
تو مرحله ی بعدی از دور شیرجه میزنی رو شاباشا ، شنا میکونی !
مرحله آخرم پولا را ور میداری آ مثی اسب فرار میکونی که کسی ازد نسوند...
حالا یاد گرفتی این سه تا سفارشا ....؟
.
.
.
پ. ن
.
.
توی کارت عروسی بنویسید :
ورود بچه های تُخس اکیدآ ممنوع است ...!
البته بگوم اینا من نگفتما ...


2