شعرناب

چی کشیدم.....


توی این دو ماه که گذشت داغون شدم اما هنوز رو پای خودم ایستادم...
اول پدرم سکته کرد و رفت زیر عمل و 9 روز توICU بود... بعد ظلم یه آدم ظالم که تو اوج خستگی تنهام گذاشت...
و حالا هم پدر بزرگ خوبم دیگه پیشم نیست...
درسته من شاعر نیستم مستعد نیستم و خیلی چیزای دیگه نیستم اما آدمای مهربون و با معرفت اینجا هستن که پشت همه ی این بانو صدا زدن ها و آرزوی پایداری معلومه که خودشونن نه ادای خودشون...
شاید درست نباشه توی یه محفل ادبی اینطوری حرف بزنم اما فکر کنم بهتر باشه خومون باشیم یا بهتر بگم خودم باشه تا این که بخوام ادای یه سری دکتری ادبیات دربیارم...
با اجازتون...


2