ساده مادرم می گوید : ما ساده ایم.راست می گوید، ما ساده لباس می پوشیم،ساده حرف می زنیم، ساده راه می رویم ،ساده زندگی می کنیم.... ساده که باشی ، ساده از تو می گذرند،ساده می بازی ، ساده له می شوی... در دنیایی که آدمهایش عینک تکلف بر چشم دارند و گوشواره های تجمل بر گوش، در دنیایی که هر چه خود خواه تر باشی پیروز تری، سادگی یک بیماریست. مادرم می گوید دیگر از من گذشت ، اما تو ساده نباش! مادرم چه ساده است.! من دست پرورده ی همین مادر هستم! آنا
|