شعرناب

ساده


مادرم می گوید : ما ساده ایم.راست می گوید،
ما ساده لباس می پوشیم،ساده حرف می زنیم،
ساده راه می رویم ،ساده زندگی می کنیم....
ساده که باشی ، ساده از تو می گذرند،ساده می بازی ،
ساده له می شوی...
در دنیایی که آدمهایش عینک تکلف بر چشم دارند و
گوشواره های تجمل بر گوش، در دنیایی که هر چه
خود خواه تر باشی پیروز تری، سادگی یک بیماریست.
مادرم می گوید دیگر از من گذشت ، اما تو ساده نباش!
مادرم چه ساده است.!
من دست پرورده ی همین مادر هستم!
آنا


2