پند ...! پند " ! این یک نصیحت نیست مطلب از بنده هم نیست " جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد . بعد آینه بزرگی به او نشان داد و پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی ؟ گفت: خودم را می بینم عارف گفت: . . . دیگر دیگران رانمی بینی؟ آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند! شیشه ، اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت اش قرار گرفته واین دو شیشه را با هم مقایسه کن ! وقتی شیشه ای فقیر باشد دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت میکند. اما وقتی از جیوه (ثروت) پوشیده می شود تنها خودش را می بیند تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلوی چشم های ات برداری ! تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست شان بداری ...!
|