دلنوشته امروز باز یاد تو افتادم و اشک هایی که گره خورد به نگاه قاب عکست .. ب تنهایی من یا تو..!.. و بغضی ک گم شد در هق هق گریه هایم ... نگو ک نیستی ...باورم را مثل خوره میخورد .. نگو ک چشمان خیسم را نمیبینی !.. من هنوز منتظرم تو برگردی و متنفر از تمام سنتهای دنیا .... از شمع های روشن ...از روز های پنجشنبه ...ازبی خداحافظی رقتن تو... با من قهر نباش پدرمهربونم ... ی امشبو تو بیا ب زیارت اهل قبور...باور کن... ببین این دل مرده ی من برات ی ذره شده ... بیا ک دلم گریه میخواد ... بیا اشکامو پاک کن.... ی دونه دخترت دلش هوای تو رو کرده وتونیستی ...!دلم در سینه خفه میشه وقتی صدام بهت نمیرسه ... ی امشبو تو بیا ب زیارت اهل قبور...
|