شعرناب

کوچه های زندگی


سکوت نهایت دوست داشتن من است .. از اینکه نمیتوانم ابراز عشق کنم دلگیر مباش .. از همان اول عاشقی را یادمان ندادند .. عادت کرده ایم برای نگاه همسایه و صدای پشت دیوارها زندگی کنیم .. هنوز هم میترسم کسی را در آغوش بگیرم .. به گمانم تنم پر از آتش میشود .. بزرگترها در کودکی دروغگو را دشمن خدا میدانستند وما را از اینکار باز میداشتند .. اکنون بعضی ها روزی چندبار خدا را به دروغ قسم میخورند .. گاهی میترسم برگردم و نگاهی به گذشته ام بیندازم .. از این هراس دارم نکند در دست اندازهای روزگار جواب سلام ونگاه مهربانی را نداده باشم اما وقتی می بینم عده ای زندگی های زیادی را غرق کرده اند تا در کنار ساحل حمام آفتاب بگیرند دیگر دلم نمیخواهد سفری به زمان داشته باشم .. ماهیگیر پیر به دریا میزند ولی ماهی را کسای میخورند که در عمرشان یکبار پارو نرده اند .. در زندگیم در جایی هستم که نباید امروز باشم .. به گمانم من هم باید به خیلی چیزا پشت پا میزدم تا خیال هایم از نگرانی فردا اکنون آسوده میخوابیدند .. اما هر وقت به این فکر میکنم که عمر کوتاه است و آنان که در این قافله خطر وسختی سفر دریا را تجربه نکرده اند یکروز از بی آبی هلاک میشوند و بدنبال سراب افکارشان بدست خشک نشین دریا دیده ای غرق میشوند با این فکر آینده ام را شیرین می بینم .. در کوچه های زندگی باید دنبال انسانیت وعشق بگردیم ..
عبدالله خسروی (پسرزاگرس)


1