شعرناب

قدمگاه عشق


تقدیم به آنانکه در معدن عشق تمام وقت به دنبال طلای زیستن بودند و سرآخِر،روسیاهی برایشان ماند اما....
٭آسمانی ترین نقطه زمین آنجاست که قدم های رنجور دو عاشق به یکدیگر می رسند و در فضایی شاید اندک و بی ارزش شورانگیزترین رقص طبیعت شکل می گیرد.
دستانی می لرزد،پاهایی سست می شود،نگاهی از درون می شکفد . اشکی گونه را که چون کویری تشنه و تب دار در تب تاب است می سُرَد و لبخندی نقش می بنددو...
آری تنها اینجاست که اشک و لبخند به تفاهم می رسند و در یک قدم گاه ممزوج می گردند...
قدم گاه عشق...
جایی که هنوز ردپای غریبه هایی آشنا به چشم می خورد که پا بر زمین ننهاده دل از آن کنده اند.
گویی در جایی بین آسمان و زمین بوده اند.
هم گَرد زمینی بودن بر ظاهرشان است هم عطر افلاکی شدن...
شاید سوال بی پاسخی باشد اینکه ما چندمین دلداده جهانیم که از هرچه حد و مرز و وابستگی مادی است دل بریده و رها، بی پرده و آتشین،جام های پیاپی را سرکشیده ایم و در مستی خویش دم از فلسفه محض زده ایم.
به دنبال پاسخش هم نیستم اما نیک می دانم که گناهی پرثواب به از ثوابی پر از گناه....
متعلق ترین موجود عالم هم می لغزد،گاهی آزادی مطلق خویش را تجسم می کند و در آن سو گام بر میدارد.
باور من اینست گاهی بایستگی زندگی لغزش را می طلبد... باید دل را به دریا زد،رهاشد،آنچه دل امر می کند مطاع شد و انجامش داد،خواه هرچه باشد،
کافی است رنگش شرابی باشد...
گاهی باید آتشی برپا کنی علیه تمام قواعد عالم
و خود،کودتا کنی تا نظم جهانگیری را برهم زنی
و یقین داشته باش اگر در پی آزار نباشی،راستگو و راستخواه ترینی
16/1/92
ماروسیاه انجمن،ردصداقت روی ما
تورفتی و خنجرزدی،انگشت تهمت سوی ما...


2