شعرناب

بازیگران دنیا


ما بازیگر بازی های دیرینه هستیم
هنوز از این کار دست برنداشته ایم براستی که هستیم
نقش تو ، نقش من ، نقش ما ها می شود
که این نقش ها بر سایه ی صحنه کامل می شود
بازیگرانی که هرگز خسته نمی شوند
خود را می پرستند دست دنیا را بسته اند
براستی عجب بازیگرند روی مجسمه ها را بسته اند
گریه می کنیم و بعد فراموش می کنیم
بی آنکه نگاه کنیم به فرداها
لبخند وجودمان را فرا می گیرد
بی آنکه شویم خجل زکارمان
پیچیده ایم نقش ثابت نمی خواهیم
گاه گاهی خوبیم و گاهی شیطانی
ماسک خود را در آن واحد تغییر می دهیم
عجب که حتی رسواهم شویم دست بر نمی داریم
ما بازیگر بازی های دیرینه هستیم هنوز از این کار دست برنداشته ایم
براستی که هستیم.


1