شعرناب

عاشقانه ترین عکس دنیا


شعراز" یغما گلرویی"
"کشته های جنگ"
تو را از پولیور پوسیده ات شناخت،مادر....
پولیوری که هر گره اش را گریسته بود
درشب حمله
وبافته بودش با پشم گوسفندانی که در غیاب تو
خودبه چرا میبرد....
حالا دیگرسنگی بودکه نامت رابر خود داشت
واو می توانست تا اخر عمر
تحویل سال ها راکنار تو باشد!
سال ها زیر خاک مانده بودی
واستخوانهایت
فرقی نداشت با استخوانهای هم سنگری سرما خورده
که پیش از وقوع خمپاره
،پولیورت را به او بخشیده بودی.....
م.دانایی
چقدر زیباست صحنه ای که یک مادر پس از گذشت 25سال در فراق فرزندش، تنها به چندتکه استخوانش قانع است وان را عاشقانه به بغل میگیرد واشک شوق میریزد...
واین درحالی ست که یعقوب پیامبرتنها به زنده بودن یوسف وزندکی درکناراوقانع بود...!
براستی خدا بیشتر به کدام بنده اش می نازد؟؟به پیامبرش یا مادران بی ادعای سرزمینم؟


1