دو داستان از کریم خان.1-شجاعت2-سخاوت وقتی کریم خان زند از آزاد خان افغانی شکست خورد زنان وعیالات خود را جلو انداخته ودر حالت جنگ و گریز عقب نشینی می کرد . در آن حال مردکی افغانی به آواز بلند به ایشان سخنان بد و نا پسند می گفت که اگر مردی به ایست و با من مبارزه کن.کریم خان همراهان خود را پشت سنگری پناه داد و چون شیری خشمگین با شمشیری آخته بر مرد افغانی تاخت و چنان ضربتی به او زد که دو نیم شد نیمی بر زین ونیمی دیگر بر زمین.او شمشیرش را بوسید وبه زبان لری گفت ((تو ابری "بختم نی بره)). بعدها فتح علی خان صبا این مضمون را استادانه به شعر گفت وبرای خان خواند و انعام گرفت. همی رفت و می گفت غژمان به تیغ تو بری و بختم نبرد دریغ سه کریم روزی کریم خان در باغی که برای او می ساختند"بر سنگی نشسته و قلیان می کشید و کارکنان آنجا را می نگریست.ناگاه یکی از کارگران را دید که سر به آسمان کرد وبا خدا چیزی در زیر لب گفت و سر را به زیر انداخت وبه کار خویش مشغول شد.وکیل وی را صدا کرد و به اوگفت:رو به آسمان کردی چه گفتی؟گفت با خدا در گفتگو بودم.به او گفتم:خدایا تو یک کریمی و هر چه هست از توست"این نیز یک کریم هست و قلیانی که دانه های گران بها در اوست در دست گرفته و می کشد ومن هم یک کریم که از بامداد تا کنون آرزوی قلیان گلی را دارم که دسترسی به آن ندارم. ایشان همان قلیان را به او بخشیدو به او گفت : بهای این سی هزار تومان است مبادا تو را فریب داده و به بهای اندک از تو بربایند.پس از چندی یکی از بزرگان شیراز قلیان را به بهایی که گفته شد خریده و به وکیل پیشکش کرد ومرد خاک کش از توانگران شد. http://sardarariobarzan.blogfa.com/post-27.aspx
|