شعرناب

رد پای بیداری اسلامی در اشعار دکتر محمد اقبال لاهوری


رد پای بیداری اسلامی
در اشعار دکتر محمد اقبال لاهوری
پژوهشگر : سید خلیل جبارفلاحی
چکیده :
جهان اسلام به خاطر عمل نمودن به قانون و ایدئولوژی مبتنی بر جهان بینی اسلامی به عظمت و پیشرفت چشمگیـر و قابل وصفی رسیده بود .ولی در سالهـای اخیــر بدلیل دوری از آموزه هـا ی دینی و تعلیمات اسلامی و رواج از خود بیگانگی و غرب گرایی به سستی و افـول گرایید .غرب گـرایی و تقلید کــورکورانه از فرهنگ غرب،شکست سختی بر پیکـره اسلام وارد آورد. با این وجود افراد فرهیخته و اندیشمندی بوده اند که نقاط قوت وضعف جهان اسلام را می شناختند و راه برون رفت از مشکلات موجود را گوشزد کرده و متذکر می شدند .دانشمندان توانـا و صاحب قلمـی چون سید جمال الدین، محمد عبده ، امام خمینی ره ، دکتر علی شریعتی و ... در میان جوامع اسلامی ظهور کرده اند و خـون تازه ای در رگ های خشکیده امت اسلامی تزریـق کرده اند ..دکتـر محمد اقبال لاهوری هم شخصیتی است که توانست با طـرحی نو و احساسی جدید در رهایـی دولت های اسلامی از زیر بار ظلم بیگانگان و مستعمران قدم تازه ای بردارد در این مقاله به بیان دیدگاه ها و اندیشه های این متفکـر آگاه به زمان بر آمده ایم ، تا نظـرات وی را در فرایند بیداری اسلامی از لابلای اشعار وی بدست آوریم
کلید واژه ها :ادبیات ، بیداری اسلامی ، دکتر محمد اقبال لاهوری و همبستگی جوامع اسلامی .
1-مقدمه
ادبیات فارسی هم در بیدار کردن مسمانان و جوامـع اسلامی سهم بسـزا و قابل توجهی داشته است .در سمینار یک دیدگاه ها و عقـاید محمد فرخی یزدی ، شاعر آزاد اندیش و بیدار دل را در مورد بیداری ملت ها و علت های افـول و رخـوت ملت های اسلامی را به عقیده آن آزاد اندیـش به جست جوی نشستیم. علامه دکتر محمد اقبال لاهوری یکی دیگر از اندیشمندان و متفکرانی است که با افکاری متأثر از سید جمال الدین ، تأثیر بسزایی در بیداری اسلامی و جوامع اسلامی داشته است . اقبال نه تنها با سخنان خویش ، بلکه به "بودن" خویش نیز چنین درسی را به مسلمانان استعمار زده جهان آموخت! وی نشان داد که اسلام علیرغم جهل و رکود داخلی و اسارت در چنگالهای بیرحم نظامی خارجی ، همچنان استعداد آن را دارد که نبوغهای بزرگ پدید آورد ، روحیه های زیبا و عمیق و نیرومند بپرورد و فرهنگش هنوز می تواند فرزند خویش را از دامن فرهنگ و تمدن غالب غرب بازگیرد و در دامن خویش بپرورد و از یک جوان هندی ، که از کشور مستعمرۀ بیمار به اروپای استعمارگر نیرومند و متمدن راه یافته بود ، یک اقبال بسازد. افبال مردی است با یک روح در چندین بعد و این تصادفی نیست ، روح اسلامی این چنین است (شریعتی،7.8:1355)
اقبال بر خلاف دیگر سفر کرده های به غرب که اسیر زرق و برق و مقهور و مجذوب فرهنگ غرب می شوند ،در طی سه سال اقامت خود در اروپا نه تنها شیفته و مجذوب فرهنگ غرب شده ، بلکه معتقد بود که علاوه بر تکیه بر آموزه های دینی و تعلیمات اسلامی ، علوم جدید و رایج در غرب را نیز باید آموخت و برای پیشرفت ملت های اسلامی از هیچ چیزی نباید فر و گذار کرد و علوم جدید و امکانات مدرن را باید در خدمت اسلام و مسلمین بکار گرفت . او بشدت به افراط کنندگان که با آشنایی فرهنگ غرب ، فرهنگ خود را فراموش و مجذوب غربی ها شده اند می تازد و از تفریط کنندگان که آموختن علوم جدید رایج در غرب را جایز نمی دانند اظهار تنفر کرده و شدیداً به باد انتقاد می گیرد. اقبال در فکر راه حل جهت برون رفت از مشکلاتی که جوامع اسلامی در آن گرفتار بود می افتد . وی مهمترین راه حل را برای رفع این مشکلات ، استقلال طلبی و ایجاد یکپارچگی میان مسلمانان می دانست . او باتوجه به پویایی و تحرکی که در آموزه های دینی و تعلیمات اسلامی میدید معتقد بود که مسلمانان با تمسک به قرآن و سنت رسول خدا و همچنین باز گشت به گذشته پر افتخار خویش می توانند فرهنگ و تمدن نوین اسلامی را باز سازی کنند ، چرا که دراین مورد میگوید :
2
گرچه دارد شیوه های رنگ رنگ من بجز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اســـیر آزاد شـــو دولت قــرآن بگـــیر آزاد شـو
( اقبال ،340،1385)
تحقیق حاضـر در صدد بیان اندیشه ها و دیدگاه های اجتماعـی اقبال در موارد مشخصی چون خیـزش ، بیداری مسلمانان ، یکپارچگی و همبستگی مسلمانان ، تجدید بنای اندیشه و تفکر اسلامی می باشد. بستر تحقیق را کلیات اشعار اقبال قراردیم
3-
پیام اقبال
چون چـراغ لاله سـوزم در خیابـان شـما
ای جوانـان عجـم جانِ من و جـانِ شـما
غوطـه ها زد در ضمیـر زندگی اندیشه ام
تا به دسـت آورده ام افکـار پنهان شـما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختـم طـرحِ حرم در کافـرستان شـما
تا سنانش تیـزتر گـردد فــرو پیچیدمش
شعله آشفتـه بـود انـدر بیابــان شـما
فکر رنگینـم کند نذر تهــی دستان شرق
پـاره لعلـی که دارم از بدخشــانِ شـما
می رسد مـردی که زنجیـر غلامان بشکند
دیــده ام از روزن دیـوار زنــدان شـما
حلقه بین من زنید ای پیکــران آب و گل
آتشــی در سینه دارم از نیاکــان شـما
(اقبال ،164:385)
4
1: شرح زندگی
برای مردمی که از استان جمو و کشمیر مهاجرت می کنند ، چه کسانی که از شر مضالم سیاسی به ستوه آمده و چه کسانی که برای تلاش معاش در جست جوی مشاغل تازه راه افتاده و به نواحی دیگر سرازیر می شوند، شهر سیالکوت که در مرز پنجاب واقع شده از قرن ها پیش اولین سر منزل و توقفگاه مهم شناخته شده است .(سعیدی،32:1370)
در اغلب موارد خانواده های مهاجران پس از توقف کوتاهی در شهر سیالکوت به طرف نواحی جنوبی و قسمت های دوردستی از شبه قاره هند و پاکستان عزیمت کرده و در این نقاط ، در هر قسمتی از شئون حیات ، اعم از کسب و کار و امور بازرگانی و حقوق و سیاست ، آثار درخشانی از نبوغ شان به جای گذاشته اند و چون این خانواده ها در اغلب موارد مایل نبودند از موطن اصلی شان دور شوند، لهذا شهر سیالکوت که در حال حاضرمرکز صنایع پاکستان است ، عده زیادی از خانواده های کشمیری را در بر گرفته است . جد اقبال به تاریخ 22فوریه سال 1873مسیحی ( مطابق سال 1289 هجری میلادی ) در میان خانواده متوسط الحالی در این شهر پر مشغله متولد شد . هنگام تولد اقبال کسی توجهی نداشت که در یکی از گوشه های آن شهر در زیر سقف اتاق کوتاه چوب پوشیده شده چه میگذرد !(همان:33)
محمد اقبال یکی از آن چهره های فکری و انسانی درخشانی است که فرهنگ بارور اسلام به جامعه انسانیت هدیه کرده است.اسلام در همه ابعاد گوناگون روح انسانی، انسان بزرگ ساخته است و خانواده عظیم بشری ، بسیاری از شخصیت های برجستۀ خویش را مرهون آن میداند و اقبال یکی از آنان است. اما آنچه اقبال را در صف این مردان بزرگ ممتمایز میکند این است که این درخت بلند بارآور در عصری سرزد و به برگ و بار نشست که مزرعۀ فرهنگی اسلام را آفت گرفته و در سکوت غم انگیز و مرگبار پائیزی فرورفته و در همین حال، ناگهان سیل و طوفان ریشه برانداز استعمار ازغرب بر آن تاخته و این مزرعۀ آفت گرفته پائیز زده را سراسر آب گرفته بود و دهقانان مصیبت زده اش را خواب .و داروغه هایش ، تنها غارتگرانش و مزرعه دارانش همۀ گله ها یورش کننده گرگان و روبهان و کفتاران ! به گفته حافظ:
ازاین سموم که بر طرف بوستان بگذشت عجب که رنگ گلی ماند و بوی نسترنی درچنین فصلی و از چنین کشتزار خشک و ویران شده ای ، ناگهان سرو آزادی قامت برکشید و چشم دوست و دشمن را خیره کرد (شریعتی،6:1355)
5
نور محمد ، پدر اقبال ، که در موقع ولادت وی در شهر سیالکوت مشغول امور بازرگانی بود ، به سبب علاقه شدیدی که به امور روحانی داشت ، مرد بسیار متدینی شناخته می شد .وقتی که اقبال به مرحله رشد رسید مسئله تحصیل وی مورد توجه خانواده واقع شد. نور محمد به رسم معمول آن وقت ، اقبال را برای آموختن قرآن به یکی از مساجد برد . اقبال دورۀ تحصیلات مکتبخانه را طی کرد و بعد از آن وارد مدرسۀ ابتدایی شد . (سعیدی،33:1370)
اقبال به سبب اینکه دارای فکر مولد و منتجی بود در همان اوقاتی که سرگرم تحصیلات دبستانی بود شروع به نوشتن اشعار کرد.اقبال پس از طی دورۀ دبستان برای گذراندن دورۀ متوسطه وارد اسکاچ مشن کالج شد. در همین اوقات بود که مقداری از اشعارش را که اکثراً غزل بود ، برای تصحیح نزد شاعر معروف اردو متخلص به داغ می فرستاد . هرچند این غزلیات مانند آثار بعدی وی عمیق . پخته نبود ، مع ذالک داغ پس از چند مرتبه تصحیح اشعار وی صریحاً نوشت که اقبال محتاج به رسیدکی نیست .داغ سالها بعد از این تاریخ زنده بود و شهرت و محبوبیت اقبال را در همه جا می دید و غالباً با افتخار با این موضوع اشاره می کرد و
می گفت : (( در اوایل اکثر اشعار اقبال را من تصحیح کردم )) (سعیدی،35:1370)
اقبال در سال 1895 اولین امتحان دانشگاهی را پس از طی دورۀ اسکاچ مشن کالج گذراند . سپس برای تحصیلات عالیتری رهسپار لاهور شد و به طوری که آرزو مند بود، شالودۀ اساس پروفسوری خودش را در این شهر ریخت. مقارن همین اوقات لاهور به سرعت رو به توسعه و ترقی گذاشته و می رفت که مرکز فرهنگی عظیمی قرار گیرد . زبان اردو جانشین زبان فارسی شده بود و برای ترویج زبان اردو چندین محفل تأسیس شده بود و مؤسسات آن دست به کار فعالیت شدیدی شده بودند . برخی از این محافل گاه به گاهی صورت مناظره و محاورۀ ادبی به خود می گرفت (سعیدی،37:1371)
همان روزها در شهر لاهور انجمن ادبی تشکیل شده بود که عده ای از شخصیت های ادبی مشهور عضویت آن را پذیرفته بودند .اقبال منظومه معروف خودش راجع به هیمالیا را در یکی از جراید جدید الانتشار اردو به نام مخزن ، درماه آوریل 1901 منتشر شد و همین امر موجب شد که اقبال در سراسر محافل کشور شناخته شود .در آغاز امر، انتشار اشعار اقبال منحصر به مخزن بود ولی پس از آنکه شهرت و محبوبیتش بسط یافت ، نویسندگان سایر مجلات و جراید با او تماس گرفته و اجازه می خواستند که اشعارش را نشر دهند و غالباً موفق می شدند. اولین شعر مهمی که اقبال در یک مجمع بزرگ قرائت کرد ، در جلسۀ سالانۀ انجمن حمایت
6
اسلام لاهور به سال 1899 بود .این منظومه به نام (( ناله یتیم )) سروده شده بود. سال بعد ((خطاب یتیم به
هلال شب عید فطر )) در همان محفل قرائت کرد . (سعیدی:38)
اقبال در شهر لاهور تحت نفوذ سِر توماس آرنولد قرار گرفت و این تأثیر و نفوذ در روح اقبال عیناً مانند همان تاًثیر و نفوذ مولوی میر حسن ( معلم قرآن دوران کودکی اقبال ) در شهر سیالکوت بود . طولی نکشید که سِر توماس آرنولد مواهب و امتیازات قلب و فکر اقبال را کشف کرد و با بصیرت خاصی که داشت توانست صدفی را که حاوی زیباترین و جمیل ترین یک شخص معین بود بشکافد و تاریکی و ابهام آن را به روشنایی مبدل کند . باتوجه به اینکه نفوذ و رهبری مولوی میر حسن ، به اقبال بصیرتی عمیق داده وروحش را با مبانی نوعدوستی فرهنگ اسلام مربوط ساخته بود ،مصاحبت سرتوماس آرنولد ذهن اقبال را به بهترین و شریفترین جنبه های فکر غربی هدایت کرده و در عین حال ، طرق جدید بحث و مطالعات دقیق و حساس را به او آموخت . (همان،39:1370)
اقبال به سال 1897 تحت تعلیم و ارشاد سرتوماس آرنولد به اخذ درجۀ فوق لیسانس نائل شد .اقبال از اورینتال کالج لاهور ، به منظور تحصیل و تکمیل فلسفه ،وارد دانشکدۀ دولتی شد .این دوره نیز روزگار فعالیت شدید تحصیلی ثمر بخش و بارآوری بود و محدود و منحصر در شعر و شاعری نبود . مقام اقبال به عنوان یک شاعر معروف و مشهور در شبه قارۀ هند و پاکستان کاملاً تثبیت شده بود و در همین اوقات اولین کتابش را تألیف کرده و انتشار داد. و اتفاقاً این اثر اولین کتابی بود که به زبان اردو در موضوع اقتصاد به چاپ رسید .اقبال به توصیۀ سرتوماس آرنولد به سال 1905برای کسب تحصیلات عالیتری عازم اوروپا شد .در طی طریق به سوی بمبئ ، در شهر دهلی ، به مزار دو نفر از شعرای بزرگ، امیر خسرو وغالب، رفت و فاتحه ای نثار ارواحشان کرد و رهسپار اروپا شد . اقبال در اروپا با افق وسیعتری مواجه شدو در قلمروهای پردامنه تری گام برداشت . اقامت او در اروپا سه سال به طول انجامید و در این مدت در توسعه و تکمیل فکر او نقش بزرگتری ایفا کرد .در دانشگاه کمبریج به عنوان محصل عالیقدری در رشته فلسفه پذیرفته شد و برای تحصیل علم حقوق وارد دانشکده لینکولن ان شد، و این همان دانشکده ای است که مرحوم قائد اعظم، محمد علی جناح ، مؤسس پاکستان نیز تحصیلات عالی حقوق را در آنجا به پایان رسانیده است .(سعیدی،38:1370)
اقبال در دانشگاه کمبریج برای اخذ دکترا،رساله ای به نام (( توسعه و تکامل ماوراء الطبیعه در ایران ))تهیه و تقدیم کرد. بعداً طی مدت کوتاهی زبان آلمانی را فرا گرفت و سپس دانشگاه مونیخ نیز به مناسبت همان
7
تألیف سابق الذکر ، درجه استادی در فلسفه را به وی اعطاء کرد و در سال 1908به خدمت قضایی دعوت شد.(همان ،39:1370)
بیماری کلیه اقبال در سال 1924 شدت یافت ، وی می خواست برای معالجه به شهر وینه مسافرت کند ولی دوستانش به او توصیه کردند که به طبیب مشهور هندی ،حکیم عبدالوهاب انصاری ، معروف به حکیم نابینا مراجعه کند. حکیم عبدالوهاب اقبال را معالجه کرد و از این تاریخ تا سال 1934از سلامتی برخوردار بود، ولی در همین دوران به سنگینی گوش مبتلا شد و آز آن پس عوارضی دیگری بر مزاجش مستولی گردید. اقبال تا آخرین روز زندگی از شعر و شاعری دست نکشید و آخرین اشعاری را سروده چند روز قبل از وفاتش بوده است .کسالت مزاج اقبال در 25مارس 1938 شدت یافت و با وجود معالجات مداوم و مستمر و پرستاری دوستانش اوایل روز 21 آوریل همان سال رحلت کرد.او نیم ساعت قبل از وفاتش این اشعار را سرود
سرود رفته باز آید که ناید نسیمی از حجاز آید که ناید
سر آمد روزگار این فقیری دگر دانــای راز آید که ناید (اقبال ،464:1385)
از جنازه اقبال چنان تشیعیی شد که پادشاهان باید بر او رشک ببرند و جسدش در نزدیکی دروازه تاریخی
مسجد لاهور در عصر روز وفاتش با حضور هزاران نفر ماتم زده دفن شد .(سعیدی،56:1370)
اقبال مرد دین و دنیا ، ایمان و دانش ، عقل و احساس ، فلسفه و ادب ، عرفان و سیاست ، خدا و مردم ، پرستش و جهاد ، عقیده وفرهنگ ، مرد دیروز و امروز ، پارسای شب و شیر روز بود. مسلمان بود . پیداست که شناخت وی برای روشنگر سرگشته ، و فرهنگ زدای ما ،برای تودۀ عوام تحذیر شده ما و برای دانشمندان جدید و علمای قدیم تاچه حد فوری و حیاتی است (شریعتی، 9:1351)
اقبال عنوان یک فصل است . ما با شناختن اقبال یا سید جمال وارد متنی می شویم که عنوانش این شخصیت ها هستند و متنش خود ما ، اندیشه ما ، مشکلات و راه حل های ماست . این است که شناختن سید جمال و شناختن اقبال ، خود شناختن اسلام و شناختن مسلمانان و شناختن حال و آینده است (همان ، 25:1351)
ما در این مقاله مدعی آنیم که اندیشه های اقبال را به جست و جو می نشینیم و غافل از آنیم که خود اقبال در مورد خودش چنین گفته است :
8
چو رخت خویش بربستم از این خاک همه گویند که با ما آشنــا بــود
ولیکــن کس ندانست این مسافــــر چه گفت و با که گفت و از کجا بود
(اقبال ،510:1385)
2: آثار اقبال
الف: آثار منثور
. علم الاقتصاد (به زبان اردو)؛ سیر فلسفه در ایران (رساله‌ی دکتری)؛ احیای تفکر دینی در اسلام
ب: آثار منظوم
از علامه اقبال آثار فراوانی به یادگار مانده است از جمله اسرار خودی (فارسی)؛ ‌رموز بیخودی (فارسی)؛ پیام مشرق (فارسی)؛ بانگ درا (اردو)؛ زبور عجم (فارسی)؛ جاویدنامه (فارسی)؛‌ مسافر (فارسی)؛ بال جبرئیل (شاهکار ادبی اقبال به زبان اردو)؛ پس چه باید کرد ای اقوام شرق (فارسی)؛ ضرب کلیم (اردو)؛ ارمغان حجاز (فارسی)
3: افکار عمومی اقبال
اقبال در حقیقت شاعر و متفکر اسلامی و احیاء کننده اسلام بود ، بنابراین رشد فکری او را در نهضت احیای اسلامی می توان درک نمود. او شعر گفتن را در زمان انحطاط و رکود مسلمانان مانند سایر شعرای غزلگودر مشاعره ( مجالس شعر گویی ) آغاز کرد . ولی به جای دوره رکود و پستی ، در عهد احیای اسلام چشم باز کرده بود ، بنابراین نمی توانست بدون تأثیر از اطراف محیط خود باشد. به زودی او ترک مشاعاره کرد و شاعری وی در عشق و وطن و ملت جلوه گر شد . در آن زمان اقبال احساس می کرد که هندوها و مسلمانان می توانند برای یکی بودن اهداف با هم دوست باشند و با یکدیگر همکاری نمایند ، به همین سبب او با حب وطن و میهن دوستی و عشق به ملت و مملکت ، شعرگوئی را آغاز کرد . اما این زمان نیز به زودی سپری شد در زمان تحصیلات در اروپا اقبال با تحول عجیب ذهنی و روحی برابر شد که این انقلاب درونی شعر و شعرگوئی او را کاملاً به سوی اسلام برگرداند ، خلیفه عبدالحکیم در این مورد می گوید اقبال تصمیم گرفت که باقیمانده ایام عمر خویش را در راه شعر گفتن برای احیای اسلام به کار برد . او گفت : پدرم از من خواسته بود و همیشه مرا نصیحت می کرد که ، پسرم هنر خود را درراه اسلام صرف کن . به هر حال در زمان شاعری
9
در عشق ملت و میهنی نیز در اقبال علاقه اسلام موجود بود . چنان که در اشعار سروده شده او در انجمن
حمایت از اسلام مشهود است. شالوده افکار اقبال را حب به وطن و میهن دوستی و فراگرفتن علوم جدید برای خدمت به اسلام و بازگشت به پیشینه پر افتخار و تجدید احیای تفکر اسلامی و نزدیک شدن و عمل کردن به آموزه های دینی و اسلامی تشکیل می دهند. در نظر اقبال برای پیشرفت و بازسازی امت اسلامی به دو چیز نیاز بیشتری هست ، یکی اصلاح فرهنگ و تمدن و دیگر توجه به تعلیمات عمومی و تحصیلات ، اما در باره تحصیلات عمومی اقبال ؟؟؟ است که مسلمانان بیش از تمام رشته ها به فراگرفتن صنعت احتیاج دارند و باید به آن توجه کنند . او صنعت و حِرف را ضرورت حاد ملت می داند . او بر تحصیلات دختران و زنان تأکید ویژه ای دارد و می گوید :تحصیلات مرد ، تحصیلات فردی است ، ولی تحصیل و سواد زن به این معنا می باشد که یک خانواده را تعلیم داده باشیم و در جای دیگر می گوید (( اگر کسی از دل من بپرسد ، در جوابش می گویم در نظر من دست های آن نجار که با کار کردن با تیشه پینه بسته است از آن دست های نرم و لطیف را که جز گرفتن قلم بار چیز دیگری را نمی تواند قبول کند ،بسیار زیبا تر است (اقبال ، 24:1385)
3-1: خیزش و بیداری مسلمانان
یکی از نظریه ها و اندیشه های اقبال که در جای جای دفتر اشعارش بدانها اشاره شده آگاهی و بیداری مسلمانان است. و از اینکه می دید جوامع اسلامی غرب زده شده است و دچار رخوت و سستس گشته و در مقابل غرب جزانفعال و اثر پذیری کار دیگری نمی کند بسیار ناراحت بود . از این رو تلاش می کرد امت اسلام را با تمام اختلاف قومیتی ، نژادی و زبانی نسبت به اوضاع زمانه آگاه و حساس سازد .
ای غنچـه خوابیده چو نرگس نگران خیـز کاشانه ما رفت به تاراج غمــان خیــــز
از ناله ی مرغ سحـر از بانـگ اذان خــیز ازگرمی هنگامه آتش نفسان خیــــز
از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز
خـــاور همه مانند غبارسر راهــی است یک ناله ی خاموش و اثر باخته آهی اسـت
هر ذره ی این خاک گره خورده نگاهی است از هنـد و سمرقند و عـراق و همدان خیز
ار خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز
10
ناموس ازل ازتو یسـاری ، تو امینی، تو امینی دارای جهـــان از تو یســاری ، تو یمینی
ای بنده ی خاکــــــی تو زمانی تــو زمینی صهبای یقین در کش و از دیر گمــان خیز
از خواب گران، خواب گران ، خواب گران خیز
فریـــاد ز افرنــگ و دلاویـــزی افرنــگ فریــاد ز شیرینــی و پرویــزی افرنگ
عالـــم همــه ویرانه ز چنگیــزی افرنـــگ معمـــار حــــرم باز به تعمیر جهان خیز
از خواب گران ، خواب گران، خواب گران خیز
(اقبال ،152:1385)
اقبال در مقدمه پیام مشرق می نویسد ، خاور زمین ، به ویژه شرق مسلمان پس از یک خواب آلودگی دیرپای چشمانش را باز کرده است ( همان/ ص225-260)
اقبال با همه اینها به هنگام نوشتن مطالبی و اشاره به بیداری اسلامی مسیر راه و دگرگونی و انقلاب را در جوامع اسلامی ترجیح می دهد. اقبال شرط اساسی دگرگونی اجتماعی را کمال اخلاقی بشر و تکیه بر راه و
روش و آموزه های اسلامی می دانست.
او در یافته بود که پس از انقلاب اکتبر ، مردم خاور زمین دیگر نمی توانند بیش از این در زیر یوغ استعمار گران گردن نهند . روانشناسی راقبال برای تغییر و دگرگونی جوامع ، تغییر و دگرگونی وجود آدمی است که وجدان انسانها باید به گونه ای گریزناپذیر بیدار گردد .
ای اسیر رنــــگ پاک از رنـگ شـــو مومن خود کافـــــر افرنگ شـــــــــو
رشته ی سود و زیان در دست توست آبروی خـــــــــاوران در دست توست
این کهـــن اقــــوام را شـیرازه بنـــــد رایت صـــــدق و صفـــــــا را کن بلند
اهل حــــق را زندگـــی از قوّت است قــــــوت هر ملــــت از جمعیت است
هم هـــنر هم دین زخاک خــاور است رشگ گـردون خاک پای خاور است
11
ای امیـــن دولت تهذیـــــــب و دیــــن آن یــد بیضــا بـــــــــر آر از آستیـــن
خیــــــــز و از کار امم بگشا گـــــره نئشـــــــــه ی افــــرنگ را از سر بنه
نقشـــی از جمعیــــت خاور فکــــــن واستان خـــــــــود را زدست اهـــرمن
(اقبال ،437.438:1385)
3-2: همه کوشی و عمل گرایی
اقبال علاوه بر کسب سجایای اخلاقی و تهذیب روح و تسخیر جهان هستی ، کار و کوشش را برای بر آورده کردن نیازها نه تنها بردگی ، بلکه وظایف مسلمانان می دانست .از همین روی او سیستم های حکومتی و سرمایه داری غرب را نوعی بردگی وبرده داری جدید می دانست . به نظر اقبال مشکل اصلی جوامع اسلامی عدم تلاش در بهبود وضیعت مادی و دنیوی خود است . او بر این باور بود که مسلمان با توجه به آموزه های قرآنی و وحیانی باید بیشتر از غربیان در تسخیر عالم و پیشرفت مادی و اقتصادی نائل شوند . و به همین دلیل مسلمانان زحمت کش را تحسین می کرد. او به نام اسلام مردم را به کار و کوشش فرا می خواند . اقبال در اسرار خودی زغال نرم ( نمونه انسان بی اراده ) را با الماس ( نمونه انسان کوشا ) را در مقابل یکدیگر قرار می دهد
فارغ از خوف و غم و وسواس باش پخته مثل سنگ شو المــاس باشمی
در صلابــت آرزوی زندگـــــی است ناتوانـی ، ناکسی ، نا پختگی اســـت
( اقبال ،63:1385)
اقبال در جای جای دیوان خود جوانان را به سخت کوشی و کرّاری دعوت می کند د به وصف معنی کرّار بودن می پردازد که صفت امیرالمومنین است و هرکه از این صفت دور باشد ناچار به فتنه عثمان گرفتار آید
هرکه خـــود را صاحـب امروز کرد گِـــرد او گردد سپهــر گرد گـرد
او جهــان رنـــگ و بو را آرزوست دوش از او ،امروز از او ،فردا از اوست
مــرد حق سرمایه ی روز و شب است زانکه او تقدیر خود را کوکــب است
(اقبال ،456:1385) 12
اقبال می گوید :(( حقیقت این است که هر نوع سعی و کوشش برای کسب علم و دانش اصولاً یک نحوه نماز
است ، کسی که از دید علمی به طبیعت می نگرد و برای کشف اسرار و رموز طبیعت می کوشد، نیز در حکم
همان عارفی است که از راه نماز در جست و جوی حقیقت باشد (اندیشه های اقبال لاهوری،1370،ص185)
3-3: علت ضعف مسلمانان و چارۀ درمان آن :
اقبال چند چیز را علت ضعف مسلمانان می داند . کم کوشی ، خود باختگی ،غرب گرایی ، شیفته و مقهور شدن فرهنگ غرب، دوری از آموزه های دینی و علمی و نرفتن سراغ علوم جدید رایج دنیا ، همه این ها از نظر او پله های سقوط و پسرفت ملت مسلمان است ، او علت ضعف هند را چنین بیان می کند :
مسلم هندی چرا میدان گذاشت همـــت او بوی کراری نداشت
مشت خاکش آنچنان گردیده سرد گرمـــی آواز من کـاری نکرد
(اقبال ،456:13285)
اقبال ریشه بدبختی مسلمانان را ندانستن ارزش های خودی و فراموش کردن گذشته پرافتخار خود می داند و پیشرفت غرب را در نتیجه گوهری می داند که از دست مسلمانان افتاده است
حکمت اشیـــاء فرنگی زاد نیست اصـل اوجـز اذت ایجـــاد نیست
نیک اگــر بینی مسلمان زاده است این گوهــر از دست ما افتاده است
چون عرب انــدر اروپا پا گشــاد علــم و حکمت را بنــا دیگر نهاد
دانه آن صحـــرا نشینـان کاشتند حاصلش افرنگیـــان برداشتنـــد
این پــری از شیشه اسلاف ماسـت باز صیدش کن که او از قاف ماسـت
لیکـن از تهذیب لا دینــــی گـریـــز زانکه او با اهل حـــق دارد ستیــز
اقبال ،457:1385)
اقبال راه چاره و مسیر برون رفت از رخوت و افول مسلمین را علاوه بر همت بلند در رجوع به قرآن و
13
پرداختن به آموزه های دینی میداند که هنوز صد جهان از آن باقی است .
روزهـــا، شب ها تپیدن می تـــوان عصـــر دیگــر آفــــریدن می توان
صد جهان باقــــی است در قرآن هنوز اندر آیاتش یکــــی خود را بســوز
چون مسلمانان اگـــــر داری جگـــر در درون خویش و در قــرآن نگـــر
صد جهـــــان تــازه در آیات اوست عصـــر ها پیچیده در آیـات اوست
یک جهانش عصر حاضر را بــس است گیر، اگر در سینه دل معنی رس است
چـــون کهن گردد جهانی در بـــرش می دهد قرآن جهانـــی دیگرش
(اقبال ،456.457:1385)
اقبال آن هایی که از قرآن فقط به تلاوت ظاهری و بدون تدبر اکتفاء کرده و قرآن را برای دکور و زیبایی طاقچه ها ومنازل استفاده می کنند چنین بیان دارد که
در صد فتنه را بر خود گشـادی دو گامی رفتی و از پا فتادی
برهمن از بتان طاق خود آراست تو قرآن را سر طاقی نهادی
(اقبال ،493:1385)
به باور اقبال ملتی به سروری و قدرت می رسد که هنر و علم و تجربه و ... را در خدمت کشور خویش بکار بندد چنان که در مقدمه ذکر شد اقبال تمام هنر و فکر و فن سواد خویش را در خدمت اسلام و پیشرفت دول اسلامی بکار گرفت
خدا آن ملتّـــی را ســــروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملّـت ســـر و کـــاری ندارد که دهقانش برای دیگــــری کشت
(اقبال ،482:385)
3-4 : ایجاد ملت واحده و همبستگی مسلمانان :
14
اقبال به شدت به دنبال وحدت و همبستگی اسلامی بود. وحدتی که بیداری مسلمانان را به دنبال داشته باشد .از
نظر او آنچه که مایه و عامل اتحاد مسلمانان می شود ، همانا اسلام و دو اصل مهم آن، یعنی وحدانیت خدا و رسالت حضرت ختمی مرتبت (ص) است با توجه به توحید و هدف رسالت این نکته روشن می شود که ملّت اسلام در محدوده جغرافیایی خاصی نمی گنجد،چنانچه محدود به زبان خاصی نمی باشد زیرا ملّت ها همان صورت خارجی دین است نه قلمرو جغرافیایی کشورها( زندگی نامه اقبال،1376،ج2،ص181) دیدۀ وحدت گرایی مبتنی بر ملیّت اسلامی در جای جای اشعار اقبال مورد تأیید قرار گرفت .
تو ای کودک منش خود را ادب کن مسلمان زاده ای ترک نسب کن
برنگ احمـر وخـون و رگ و پوست عرب نازد اگـــر ترک ادب کـن
نه افغانیـــم ، نه تــرک و تتاریم چمن زادیم و بر یک شاخساریم
تمییز رنگ و بو بر ما حـــرام است که ما پـــروردۀ یک نوبهــاریم
(اقبال ، 22:1385)
اقبال ملیّت گرایی و وطن دوستی که در جهان امروز اسلام رایج است را جز اندیشه های استعماری می داند البته اقبال بین وطن دوستی و وطن گرایی تفاوت قائل است، به نظر او ملی گرایی و وطن گرایی باعث تفرقه شده است و حال آنکه غربیان و استعمار گران همواره در پی اتحاد و همبستگی در بین ملت های خودشان هستند و پیوسته اختلاف و چند دستگی را در بین ملل دیگر ترویج می کنند تا بتوانند استعمار
خویش را تداوم بخشند.
لرد مغرب آن سراپا مکـــر و فن اهـــــل دیــن را داد تعلیم وطـن
او به فکــــر مرکـز و تو در نفاق بگذر از شـــام و فلسطین و عـراق
تو اگر داری تمییز خـوب و و زشت دل نبندی با کلوخ و سنگ و خشت
آن کف خاکـــی کـه نامیدی وطن این که گویــی مصر و ایران و یمن
با وطن اهل وطــن را نسبتی است زانکه از خاکــش طلوع ملتی است
15
گـــرچه از مغرب بر آید آفتـــاب با تجلـــی های شوخ و بی حجاب
در تب و تاب است از ســـوز درون تا زقید شــرق و غرب آید بــرون
فطرتش از مشرق و معرب بری است گرچه او از روی نسبت خـاوری است
(اقبال،334:1385)
3-5: تجدید بنای اندیشه و احیای تفکر اسلامی
اقبال در خانواده ای متولد شد که از هر نظر به شعایر مذهبی علاقمند بود . او حتی در دوران کودکی با علاقه و توجه خاصی به مباحثات و مذاکرات مذهبی که بین پدرش و علمای دینی شهر سیالکوت وجود داشت گوش می داد .پدرش او را به قرائت قرآن تشویق ، و گه گاهی نیز او را به مطالعه قرآن راهنمایی می کرد . اقبال با انتقاد از غرب و تکیه بر اصول و احکام اسلامی در پی احیا وتجدید تفکر و اندیشه ناب اسلامی بر گرفته از قرآن و سنت پیامبر (ص) بود . اقبال با رد موضع افراطی و تفریطی نسبت به فرهنگ و تمدن غرب ، موضعی جدید و راهگشا را پیشنهاد کرد .اقبال معتقد بود که آرا و اندیشه ها و دست آورد های غربیان باید مورد تحلیل و ارزیابی دقیق قرار گیرد و با دیدگاه اصیل اسلامی سنجیده شود سپس پذیرفته یا رد شود .به نظر اقبال آنچه که باید روشنفکران ما باید داشنه باشند (تشخیص) است نه ( تقلید ) و لبه تیز جملات حود را متوجه متفکرانی نمود که مقلد چشم و گوش بسته غرب گردیده اند و در سطح مقلدی عامی و بی سواد قرار گرفته اند . غرب گرایی جریانی بود که در زمان اقبال به اوج خود رسیده بود و به همین دلیل بود که او شدیداً با این جریان مخالفت میکرد و به مسلمانان هشدار میداد که راه رهایی از چنگال غرب و تمدن منحط آن بازگشت به خویشتن و احیای اندیشه اصیل اسلامی است :
قوت مغرب نه از چنـــــگ و رباب نـــــــی زرقص دختران بی حجاب
محکمــــی او نه از لادینــــــی است نـــــی فروغش از خط لاتینی است
قوت افرنگ از علم و فـــــــن است از همین آتـش چراغش روشن است
حکمت از قطع و بریده جامه نیست مانع علم و هـنـــــــر عمامـــه نیست
علم و فن را ای جوان شوخ و شنگ مغــــــز می باید نه ملبوس فرنـــگ
16
بنده ی افرنـــــــــــــگ از ذوق نمود می برد از غربیان رقص و ســرود
نقد جـــــــــان خویش در بازد به لهو علم دشوار است می سازد به لهــــو
از تن آسانــــــی بگیرد سهـــــــل را فطـــــرت او دیــــــر پذیرد سهل را
سهل را جستن در این دیــــــــر کهن ایین دلیل آنکه جــــــان رفت از بدن
(اقبال،369:1385)
اقبال در طی سه سال اقامت خویش در اروپا با اندیشمندان بزرگ غربی معاصر خویش مصاحبت داشت ولی هرگز تسلیم غرب نشد
17
نتیجه گیری :
اقبال از محدود شخصیتی است که با داشتن شناخت از غرب و زندگی سالهای متمادی در فرنگ شیفته و مجذوب فرهنگ غرب نگردید . اقبال همیشه به گذشته خویش افتخار می کرد و معتقد بود که با توجه آموزه های قرآنی و دینی می توان قلّه های پیشرفت و ترقی را فتح کرد و به برترین درجه موفقیت نائل آمد. اقبال از غرب گرایان شدیداَ ابراز انزجار می کرد و تیزی کلام خویش را متوجه آنانی می کرد که آموختن علوم جدید رایج در غرب را جایز نمی دانستند . او بر این اصل معتقد بود که علاوه بر آموزه های دینی، با آموختن علوم جدید رایج در غرب و به خدمت گیری آن برای اسلام می توان بر جهان مسلط شد
18
منابع
1: اقبال ، جاوید، زندگی و افکار اقبال لاهوری،ترجمه شهیندخت کامران مقدم ، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم ،مشهد1372ش
2: اقبال لاهوری،محمد،کلیات اقبال لاهوری ((با مقدمه دکتر علی شریعتی و دکتر جاوید اقبال ))،انتشارات الهام 1385ش
3: ساکت : محمد حسین،ماهتاب شرق (گزاره و گزینه ی اندیشه شناسی اقبال )، میراث مکتوب، چاپ چهارهم،تهران 1388ش
4: سعیدی ،غلامرضا، ا�


2