نقد دیروز و نقد امروز نقد امروز نقد دیروز درود بر شهروندان ناب شهر بزرگ ادب و سخن / دراین پست بنا بر ضرورتی که پیش امد می خواهم نکاتی در باره ی نقد که ادامه ی مطلب قبلیم در باره ی نقد است به نگاه نافذ و زیبای شما برسانم هنگامی که در احوال خصوصی برخی از شاعران بزرگ دقت می نماییم انان همانند ما شعر می سرودند از زمان سنایی که شعر فارسی با آمیخته ای از واژه گان عربی به میان امد تا امروز همواره نقد جزیی از وجود شعر بوده است ساختار ادبیات شرقی همواره به دلیل پر جولان بودن افکار مردمان رنج کشیده اش همواره در جریانات بسیاری گرفتار امده است در قدیم شعرا دو دسته بودند انانی که بیسواد بودند و انانی که با سواد بودند ....! ان دسته از شاعرانی که بیسواد بودند اشعارشان در فرهنگ عامیانه رسوخ کرد و از زمانهای دیرین همواره از دهان خواننده های ترانه ها سینه به سینه نقل شده اند و امروزه بیشتر ترانه ها را که نگاه می کنیم بخصوص در زبان های غیر فارسی می بینیم که اشعاری در آن ترانه ها هستند که شاعرانشان معلوم نیست/ اینان همان شاعران گمنامی هستند که شعرشان را ترانه حفظ کرده است و بس. یا همانند مثل و حکمت در دل افراد مانده است بی انکه نامی از شاعری در میان باشد / دسته ی دوم شاعران باسواد بوده اند که اینان دست پرورده ی مکتب خانه ها ی شاهی یا دیوانی بوده اند بسیاری از شاعران برای ماندگاری آثارشان مجبور بوده اند که در خدمت قدرت شاهان باشند و این شاعران درباری گاهی از محبوبیت عام هم بی بهره نبوده اند و عده ای از این شاعران انتساب به شاهان و دربار را عار می دانسته و در مکتب خانه های دینی پرورش یافته که اشعارشان همواره بوی تدین و دینداری و حکمت می داده است / درمیان این دسته از شاعران بود که شاعران بزرگی چون رودکی خیام حافظ و سعدی و... ظهور کردند . این شاعران که امروز وزن های سنگین ادبیات ایران را بوجودآورده اند زمانی در مکاتب ادبی و محافل ادبی خود با شاعران بسیاری از دور و نزدیک محشور بوده اند و همواره مورد نقد بوده اند بارها شعری را از اول نگاشته اند و دوباره سروده اند اینگونه نبوده است که برای انان شعر دلنوشته ای باشد که باید همانگونه نگهداشت بلکه شعر انان فرا تر از مفهوم شعر بوده است انان با شعر سه هدف را دنبال کرده اند کسانی چون فردوسی که در پی هویت سازی برای میهن بوده اند و شعر خود را در سایه ی لوایح تاریخ نگاشته اند و از افسانه ها و روایات تاریخی بهره گرفته اند و افرادی چون خیام که شعر خود را از آسمان گرفته اند و با تفکر در جهان و کیهان وفلسفه ی خلقت پایه ی ذار شعر هایی بودند که در دل مخاطبانش شور می افکند و انان را به نگرشی دوباره پیرامون هستی وادار می کرد عده ای چون جامی و مولوی و حافظ هم در جوار حکمت و معرفت بشری انسان را به سوی عشق خداوندی و شور آفرینی درونی سوق داده و با تغزل و مفاهیم ژرف عرفانی دریچه های رسیدن به معبود را در کلالم خود به انسان نشان داده اند و برخی هم همانند سعدی در پی تلطیف عواطف انسانی و در کل انسانگرایی و ایجاد جامعه ای عاری از دشمنی بی عدالتی و غیره بودند که پر توان دراین حیطه ظاهر گشته اند. البته من به خاطر اینکه مطلب طولانی نشود شرح ماوقع نمی دهم و از ابو سعید ابوالخیر و نظامی و خاقانی و ... اسم نمی برم که انان گاهی پیرو پیشینیان خود بوده اند. اینان شعر می سرودند زیرا شعر را زیبا ترین کلام میدانستند که انسانها می توانند ان را دهن به دهن و سینه به سینه نقل کنند و در جامعه مفاهیم بلند ان رسوخ پیدا کند و بدینوسیله به اهداف مقدسی که داشتند می رسیدند. اما بعد زا آنکه امواج اروپایی به ایران رسوخ کرد شعر دگر گون شد و شاعران هم دگر گون شدند افرادی مانند فرخی یزدی و کردستانی پیدا شدند که اشعارشان در ستیزه با وضع موجود استقلال طلبی و تعارض با افکار درباریان و سلطه گران بود بعد از ان هم نیما و ماجرای تکه تکه کردن ادبیات پیش امد و کم کم شعر کلاسیک و قالب های ان جای خود را به مفاهیمی دادند که شاعران نمی توانستند ان مفاهیم را در غزل و دوبیتی و .. بگنجانند به همین رو شعر نو و بعدا سپید ظهور کرد / دراین میان نقد شعر همان نقد کلاسیک ماند....! در گذشته وقتی که شعری نقد می شد ارکان عروضی ان بیشتر مورد نقد بود چون شاعران همگی پخته و جامع بودند و در مفاهیم کم نمی اوردند به همین دلیل شعرشان از نظر محتوی قابل بحث نبود / اما بعد از موج نو این وضعیت بسیار فرق کرد و شعر شاعران بیشتر معنا گرا شد دو پهلو شد تصویری شد کنایه ای شد و مهمتر از همه بیشتر به نثر این زوج دیرنه اش نزدیک تر شد . با این وجود هنوز تا یک دهه پیش هم نقد شعر به روال دوران قبل از مشروطه بود ..! اما امروزه نقد دارد به تکامل می رسد گرچه بسیاری از منتقدان هنوز در چار چوب های کهن نقد مانده اند اما برخی از منتقدان براین باورند که نقد خودش همپای اثر ادبی ارزش ادبی پیدا میکند. اما هنوز این روش نقد نه تعریف شده است و نه مانند جریانی روشن در جامعه وجود دارد! در این زمان که بسیاری از مردم نا خود آگاه شاعر شده اند و هرکس اندک ذوقی در خود می بیند خود را شاعر میداند و در اینتر نت و فیس بوک و .... اثارش را به نمایش می گذارد دیگر هم شعر و هم نقد ان ارزش معنوی و ارزش اجتماعی خودش را ازدست داده است...! امروزه در نقد روابط انسانی و احساسی بر عقل گرایی چیره شده است و منتقدان با توجه به فردیت فرد اثر او را نقد می کنند و این بیماری است که ریشه در ظهور عصر شعر سپید و نثر های شعر مابانه دارد ...!. نقد امروزی نقدی است که فرهنگ و از جمله ادبیات و آثار ادبی را از زاویه فلسفه و علوم انسانی بازنمایی کند . امروزه ما به ژرفای یک ا ثر ادبی بیشتر نیاز داریم تا به ساختار ان چون همه ی ساختار ها به هم ریخته اند و هر روز با ورود طرحی نو این روند افزایش می یابد و اکنون بیشتر بزرگان ادبیات اشعار ماهواره ای و وبلاگی را در دنیای مجازی شعر نمی دانند و اکثر خود هم دراین وادی ها وارد نمی شوند منتقدان قدر صفحه ی فیس بوک ندارند و اعتقادی به ان هم ندارند شاعران بزرگ اشعارشان را دیگران در سایتها و وبلاگها قرار می دهند و گرنه خودشان در دنیای مجازی حضور ندارند...! شعر امروز دارد انقدر همه گیر می شود که در بین هر سه نفر یک نفر شان شاعر است ...! در صورتیکه در گذشته هر کشوری هر طایفه و قومی حد اکثر دو الی سه نفر شاعر داشته است و دیگران جرات نمی کردند به دلنوشته هایشان نام شعر بدهند ...! اکنون که مجموعه ای بزرگ از افراد دوستدار ادبیات در مجامع بسیاری در دنیا مجازی فعالیت دارند باید بدانند که چناچه روال نقد های فرمایشی احساسی و تعارفی بیهوده به همین روند ادامه دهد دیری نمی پاید که اثری از ادبیات در جامعه نمی ماند به این معنا که هیچ کس کتاب شعری را نمی خواند و شاعران بزرگ هم گوشه ی عزلت می گیرند و اثری از درخشانی ادبیات برای نسلهای آینده نمی ماند ...! اگر من به خاطر این که مثلا فلان بانو یا فلان آقا ناراحت نشود یا اینکه به من توجه کند شعرش را که تا زانوهم نمی رسد به آسمان برسانم به ادبیات این سرزمین خیانت کرده ام امروز نقد باید واقعی باشد . تا ادبیات روح تازه ای بگیرد جامعه را دچار سبک سری نکنیم جامعه را دچار انزوای روحی نکنیم . بلایی که بر سر موسیقی امد را بر سر ادبیات و شعر نیاوریم گرچه انصافا در حیطه ی داستان و داستان کوتاه قدمهای بزرگی برداشته شده اند بر عکس شعر داستان در چهار چوبی معین نقد می شود و دارد از شعر جلو میزند و به خوبی در میان مردم جای باز کرده است . بیایید از زوایای مختلف به یک اثر نگاه کنیم دلنوشته یک اثر شخصی است که تنها به درد شاعرش می خورد لطفا دلنوشته را شعر نشماریم . احساس خالی از مفهوم را شعر ندانیم . بازی با کلمات را شعر ندانیم . و در پایان این بخش من چند زاویه را رو نمایی می کنم که باید در نقد امروز مد نظر قرار گیرند 1 - شعری را که می خوانید بدانید سراینده اش چقدر به ان باور دارد 2 - شعری را که نقد می کنید بدانید چه هدف غایی دارد که امکان دارد در اینده نسل بعدی به ان احتیاج پیدا کند...! 3 - شعر را از نظر فلسفی مورد بحث قرار دهید از واژه هایی که به کار می برد در یابید که سواد شعری شاعر آیا به درد ورود به جامعه می خورد یا نه 4 – کسی را آنقدر بالا نبرید که به این فکر بیفتد اشعارش را بدون انکه واقعا باز بینی کرده باشد به چاپ برشاند...! 5 - ابعاد شعر را در نظر بگیرید و شعر باید حتما سه بعدی باشد یعنی در درون مفهومی در ظاهر مفهومی و در ساختار مفهومی داشته باشد ...! برای نمونه کسی که غزلی می سراید باید دید که آا در محیط غزل شعرش می کنجد یا نه ؟! و برخی از زیبا سازی ها مانند استفاده از تصاویر و خلق تعابیر و تصاویر جدید که این بخش بیشتر به درد شعر سپید فرانو و زلال می خورد چون شعری که دارای تصویر نباشد در این قاب ها اصلا شعر نیست بلکه فقط نثری روان و شاید زیبا باشد . این مطلب به پایان نرسیده است ولی تا اینجا کافی است با عرض معذرت و پوزش از دوستان و شارعران ناب
|