شعرناب

یک ثانیه تأمل بر شعر یک ثانیه لبخند اثر محمد حسن زاده

با سلام.
قبل از هرچیز خاضعانه این را به استحضار میرسانم که غرض از نوشتن این
نوشتار نقد شعر زیبای دوست و سرور گرامی محمد حسن زاده نیست .چرا که این
حقیر اساسأ خود را منتقد نمیدانم و در این باب نه کوشیده ام و نه خواهم
کوشید.غرض اظهار نظر یک دوستدار ادب و ادبیات است در باب سروده ای زیبا از
یک شاعر منتقد.با بیان این مطلب که با نیت حذف پیش داوری های احتمالی بیان
شد نظر خویش و تأکید می کنم تنها نظر خویش را در باب این سروده زیبا ابراز
میدارم تا بدینوسیله زحمات آقای حسن زاده را در باب تلاشهای مجدانه بهر نقد
اشعار دوستان در شعر ناب پاس داشته باشم.و اما ابتدا خود شعر
زيبايي چشمان تو ضرب المثلي شد
اينگونه اگر هست اگرنيست ، ولي شد
مأمور شدم كعبه ي دل را بتكانم
پايان پرستش شدن تو هُبلي شد
يك ثانيه لبخند زدي ، عشق بيان شد
اين واژه از آن ثانيه بين المللي شد
تصميم تو اين است كه تنها بگذاريْمْ
پاشو …برو …تصميم تو ضرب الاجلي شد
بدقولترين! قول ندادي كه بماني؟
درخاطره ام ماندي و قولت عملي شد
بوسيدي و گفتي كه: خدا حافظت اي عشق!
از بوسه ي تلخ تو لبانم عسلي شد
شعر ، به نظر من شعری زیبا و ساده است
.زیبایی آن در بکار گیری اصطلاحاتیست که خواننده آنها را عمومأ در شعر های
رایج نمی تواند بیابد و از اینرو با شنیدن آنها در یک غزل نوعی جذابیت را
احساس می کند.من بحث خود را پیرامون اظهار نظر در مورد این شعر به دو باب
که خود در اشعارم مد نظر دارم تقسیم می کنم.
1- مضمون شعر ( آنچه که شاعر پس از
بیان احساسات و بردن خواننده در حال و هوای خویش ،نتیجه گیری می کند و به
زبانی شیوا آن را بیان میدارد)
2-حال و هوای شعر ( ترسیم فضایی که شاعر آن را حس کرده برای خواننده و شیوه بیان او در انتقال فضای شعری)
در اینجا یک شماره دیگر هم برای این
شعر اضافه می کنم که نقد فنی آن باشد چرا که از یک شاعر منتقد سروده شده
است و از آنجا که منتقدین راهگشای شاعران در رفع اشکالات آنها می باشند
لغزش از سوی ایشان موجب گیرا نبودن نقد هایشان خواهد بود.هرچند که به
نظر من شعر فنی شعریست که بی آنکه ذهن خواننده را با اشکالات وزنی و یا
سکته های معنایی از مضمون مورد بیان دور کند دو مورد بالا را رعایت می
کند.که از نظر من فلسفه قافیه همین است .یعنی زمانی که خواننده محو حال و
هوای شعر است ناگهان عدم رعایت ریتم و ضرب آهنگ شعر توجه او را ممکن است از
مطلب به خود معطوف کند و یا در مثال دیگر با سکته در حال و هوای شعر ذهن
خواننده مطلب مورد بیان و فضای آن را گم کند.
پس قافیه و بار معنایی می بایست در جهت بیان یک مطلب قابل بیان باشد. و اما شعر جناب حسن زاده
مضمون شعر بر خلاف انتظار بسیار
دچار اشکال است.که این اشکالات را با جزئیات بیان می کنم و البته پیشنهاد
خویش را هم جسارتا ارائه می دهم.
زيبايي چشمان تو ضرب المثلي شد- زیبا و شیوا بیان شده است
اينگونه اگر هست اگرنيست ، ولي شد- این
مصرع کاملا دستپاچه و اشتباه سروده شده است.شاعر در بیان مضمون گویی عجله
داشته و اصلا تلاش نکرده با جابجایی واژه ها آن را سرو سامانی بدهد.ضمن
اینکه در مصرع اول در یک جمله خبری شاعر از شدن خبر قطعی میدهد و در مصرع
دوم گویا خود هم نمیداند شد یا نشد.مصرع پیشنهادی من این است.اندر مثل اهل
دل آمد ، ازلی شد
مأمور شدم كعبه ي دل را بتكانم-اشتباه در
مفهوم.اصلاح این بیت بسیار ساده باید بوده باشد ولی گویا شاعر اصلا به
بازخوانی آن همت نداشته است.کعبه را نمی تکانند . و خانه تکانی اصطلاحیست که متعارف شده برای غبار روبی از خانه و معمولا در ادبیات اصطلاح مرسوم را استعاری نمیکنند یعنی با این که کعبه "خانه خداست" ولی اصطلاحی با عنوان کعبه تکانی نداریم و پیشنهاد من :مأمور شدم خانه دل را بتکانم.ضمن اینکه خانه دل بسیار"
امروزی تر از کعبه دل است."
پايان پرستش شدن تو هُبلي شد-اشتباه در
بیان مفهوم.هبل نام یک بت است.نمی توان هبلی شد. و یا اگر یاء معرفه است
برای پرستش شدن بی معناست.جمله خطاب به معشوق است.و شاعر ظاهرا می خواهد بگوید که
با پرستیدن تو از تو هبلی ساختم.من نمیدانم این را چگونه فهمیدم چون شاعر
کاملا چیز دیگری گفته است.(از دستور زبان هم میگذریم که هبل که اسم نمادین است وقتی میشود هبلی چه قاعده ای دارد)
يك ثانيه لبخند زدي ، عشق بيان شد-این بیت هم زیباست.
اين واژه از آن ثانيه بين المللي شد-این
بیت نیز زیباست ولی نه از دهان آقای حسن زاده در مقام یک منتقد.وجود واژه
های عربی از شاعری که از زبان امروزی سخن فراوان میراند شایسته نیست. که در چند جا به کار رفته و اصولا در آثار شعرایی که داعیه امروزی بودن دارند استفاده از واژه عربی که حتی ایرادی بوده که اهل فن از فردوسی بزرگ(یکی از به قول شما قدما) هم گرفته اند عجیب است .
تصميم تو اين است كه تنها بگذاريْمْ-این فعل و مفعول در اینجا کاملا اشتباه بکار گرفته شده است.
و فعل هم معلوم نیست مضارع است یا ماضی یا ....(بگذاريْمْ چی هستیه؟)
پاشو …برو …تصميم تو ضرب الاجلي شد -گویا گله شاعر از شتاب در رفتن است نه ازخود رفتن!
بدقولترين! قول ندادي كه بماني؟این بیت
با بیت بالا دو تصمیم متفاوت از معشوق را بیان می کنند.بالاخره تصمیم گرفته
که تنها بگذارد یا قول داده که بماند.؟مصرع اول گلایه است که چرا میروی مگر قول نداده بودی بمانی ؟و تصویر حقیقیست . و مصرع دوم به نوعی تضاد با مصرع اول دارد که از پی آن گلایه گویی شاعر تشکر کرده که به قول عمل کردی ودر خیال ماندی . در خیال ماندن تصویری مجازییست و برداشت این است که اگر معشوق بی وفایی کند وبرود مهم نیست چون به هر حال در خیال عاشق مانده! . ضمن اینکه این بیت شایسه بود بیت
پایانی باشد و در بیت بعد دوباره پس از قولت عملی شد بوسه ای رد و بدل
نشود.
درخاطره ام ماندي و قولت عملي شد
بوسيدي و گفتي كه: خدا حافظت اي عشق!
از بوسه ي تلخ تو لبانم عسلي شد - گویا
شاعر دم رفتن معشوق هم تلخی بوسه را که بجاست فراموش می کند و طعم لبانش
عسلیست.نمیدانم شاید این نوعی فراق امروزیست.
سخن را کوتاه میکنم و بحث فنی را به اساتید عزیز واگذار میکنم .
پیروز باشید . رضا حیدری نیا


1