شعرناب

خطبه (1) - نهج البلاغه


سلام دوستان عزیز و محب امیر المومنین
نهج البلاغه بعد قرآن غنی تری کتابیه که ما شیعیان مثل قرآن اصلا ازش استفاده نمیکنیم
حتی بیشتر از قرآن هم غریبه!
کتابی نام آشنا اما ناآشنا!
مدتیه که وقت زیادی رو توی این سایت خوب و پر محتوا سپری میکنم اما دیدم بهتره کمی هم از این وقتمو به پیشنهاد یکی از دوستام به خوندن خطبه های نهج البلاغه سپری کنم
تصمیم گرفتم شما دوستان رو هم توی برنامه ی خودم شریک کنم و با هم همراه باشیم توی این مسیر بسیار زیبا و آموزنده
هفته ای یه خطبه از نهج البلاغه رو میذارم توی سایت
هر کسی واقعا احساس کرد که نیاز داره به کلمات گهربار و با ازش امیرالمومنین میتونه این خطبه هارو بخونه
حتی اگه نکته جالبی بود هم میتونه نظر بده تا بحث کنیم
خطبه 1
در این خطبه ، حضرت مولای متقیان علی بن ابوطالب (ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا می‏آورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزینش پیغمبران و مبعوث شدن پیغمبر اسلام ، و موضوع های دیگر سخن می ‏راند ولی آنطور که بر زبان هیچ آفریده‏ ای یک چنین حمد و سپاس جاری نشده است و بعد از این هم جاری نخواهد شد .
سپاس نامحدود خداوندی را سزاست که زبان ‏آوران از مدح او باز می‏ مانند و آمارگران توانائی ندارند که نعمت های او را به شمارش درآورند و آن هایی که پایمردی دارند نمی‏ توانند که حق او را بجا بیاورند و هر قدر همت های بزرگ داشته باشند نمی‏ توانند او را ادراک نمایند و آن هائی که غواص بحر تیزبینی هستند و در ژرفای اندیشه فرو می ‏روند نمی ‏توانند به او برسند .
او کردگاری است که صفات او را حدی وجود ندارد و نعتی نیست تا بتوان او را وصف کرد و نه اوقاتی برای صفات او وجود دارد که بتوان در آن ها گنجانید و زمان او نامحدود است و هرگز زمانی نبوده که وی هست شده باشد و زمانی نخواهد بود که نیست شود .
آفریدگاری که آفریدگان را با توانائی خود ایجاد کرد و بادها را از راه مرحمت به وزش درآورد و با صخره‏ ها (کوه ها) تکان زمین را بازداشت .
اولین سنگ بنای دین شناسائی خداوند است و شناسائی او به مرحله کمال نمی ‏رسد مگر اینکه وجود او را به راستی دریابند و کمال دریافتن او به راستی این است که او را واحد بدانند و کمال واحد دانستن او این است که از ته قلب او را باور کنند و کمال باور کردن او از ته قلب این است که صفا را در خود او ندانند و هر گونه صفت را از او نفی کنند ، چون در نظر گرفتن هر صفت برای خداوند این را می ‏رساند که غیر از موصوف است و اگر خداوند را موصوف بدانند گفته‏ اند که او غیر از صفت است . بنابراین هر کس که خداوند را وصف کند ، برای او قرین بوجود آورده است و هر کس که برای خداوند قرین بوجود بیاورد او را دو دانسته است و هر که خداوند را دو بداند ، او را به اجزاء تقسیم کرده است و هر که خداوند را به اجزاء تقسیم کند از لحاظ شناسای او دچار جهل می ‏شود و هر که از لحاظ شناختن او دچار جهل شود به سوی خداوند اشاره می ‏کند و آن که به سوی او اشاره کند وی را محدود می‏ نماید و هر که او را محدود بکند ، خداوند را به شماره در می ‏آورد و آن که بگوید خداوند در چه قرار گرفته او را جزو آن کرده است .
اگر بگویند که خداوند روی چه قرار گرفته لازمه‏ اش این است که مکانی را از او خالی بدانند ، او موجود است بدون این که موجودیت او مبدا داشته باشد و بوجود بیاید . او موجود است بدون این که موجودیت او از نیستی بوجود آمده باشد .
او با همه چیز هست ولی نه به صورت رابطه جسمی و مادی و او از همه چیز دور است ولی نه به آن صورت که بین او و چیز های دیگر فاصله جسمی و فیزیکی وجود داشته و نسبت به آن ها بدون اعتنا باشد .
او فاعل است و کار را به انجام می ‏رساند ولی نه با کمک حرکات قسمت هایی از بدن یا با کمک وسایل و آلات . و خداوند حتی قبل از اینکه چیزی برای دیدن آفریده شده باشد ، بینا است . او یگانه است و نیازی به مونس ندارد تا این که با او انس بگیرد و در صورتی که وی را از دست بدهد دچار بیم گردد .
خلق کردن جهان
برای او بوجود آمدن جهان یک عمل آنی بوده است. او جهان و آنچه را که در جهان بود با کمال بدون نقص بوجود آورده بدون اینکه از رهگذر تشویش بگذرد و بدون این که اول بیازماید و پس از اینکه از مرحله آزمایش گذشت و تجربه بدست آورد بیافریند و بدون این که برای آفرینش آن ها حرکتی در او بوجود آمده باشد و بدون این که این احساس در او بوجود بیاید که برای آفرینش اجبار دارد و همه چیز را در زمانی که بایستی بوجود بیاید ایجاد کرد و آن ها را درهم حل نمود و طبایع مخصوص در آن ها بوجود آورد تا این که مختصات متضاد تخفیف پیدا کند و بر اثر آن تخفیف طبایع ، سبب آفرینش بر حسب اطلاق گردید و خداوند قبل از آغاز بوجود آمدن هستی از آن علم و اطلاع داشت و آن اطلاع طوری بود که هر چه را که نزدیک بود می ‏دانست همان گونه که هر چه را که در فواصل دور وجود داشت می‏ شناخت .
آنگاه خداوند بزرگ مکان هر نوع اشیاء را تعیین کرد (در فضا) (و چون گاز اولیه با هیلم شروع به حرکت و تداوم کرده بود) . خداوند دستور داد که شکافته شود (فضا شکافته شود) تا این که برای کهکشان ها که بوجود می‏ آیند ، جا باز شود .
سپس خداوند توده عظیم مایع (یلم) را در آن به جریان و تلاطم درآورد و آن توده پر التهاب دارای فشار زیاد برای ایجاد تراکم بود و امواجی عظیم از آن بر می خاست و فشار باد های فوق‏ العاده شدید (فشار گاز اولیه هیلم) که تلاطم داشت و ضربت می ‏زد و می ‏راند سبب می ‏شد که این توده مایع به سوی قسمت های دیگر از فضا برود و هنگامی که تلاطم و فشار به حد اعلی رسید ، خداوند امر کرد که نیروی عظیم فشار ، معکوس شود و نیروی برگرداننده به صورت بادی بسیار شدید به کار افتاد و از پیشرفت بیشتر مایع ممانعت کرد و آن را برگردانید (به سوی مرکز نیروی جاذبه برگردانید) و سپس نیروی باد در آن تلاطم های بزرگ بوجود آورد و مانند یک مشک پر از ماست که آن را برای بدست آوردن کره به تکان درآورند ، به شدت آن را تکان داد .
باد با نیروی زیاد از هر طرف بر آن فشار آورد و آن را جا به جا کرد به طوری که هر قسمت از آن به طور متساوی و متحدالشکل تحت تاثیر باد قرار گرفت تا این که مایع (هیلم) به شکل کف رقیق و کف غلیظ در آمد و آنگاه مایعات غلیظ تر (دریا ها) را به وجود آوردند و بعد اجرام متکاشف تر(خورشیدها) به وجود آمدند .
خداوند آنگاه هفت آسمان را بوجود آورد یکی بالای دیگری و آسمانی که از همه پائین ‏تر است پایه و مرگز گردید و آسمان ها طوری یکی بالای دیگری قرار گرفت که هر یک برای دیگری سقف شد .
آسمان ها بدون هیچ محل اتکاء در فضا به تموج در آمدند و جای خود را اشغال کردند بدون این که گاه (پایه) داشته باشند . خداوند بعد مقرر کرد که از درخشندگی برخوردار شوید(هر کهکشان از درخشندگی برخوردار شود) و در سقف دائمی به گردش درآیند .
در مورد فرشتگان
آنگاه خداوند آسمان های مرتفع (فضا) را بگشود و آن ها را پر از فرشتگان کرد . دسته‏ ای از آن فرشتگان از زمانی که بوجود آمده ‏اند سر بر زمین دارند (در حال سجود هستند) و هرگز در حال رکوع در نمی ‏آیند و گروهی از آن ها در حال رکوع می ‏باشند و هرگز قامت راست نمی ‏کنند. دسته ‏ای از فرشتگان در صف قرار گرفته ‏اند و به حمد مشغول هستند و از جای خود به جای دیگر نمی‏ روند و گروهی از فرشتگان نام خداوند را تکرار می ‏کنند و تا پایان موجودیت خود آن نام را تکرار می ‏نمایند بدون این که خسته شوند یا دچار ملالت گردند . تمام فرشتگان این طور آفریده شده‏ اند که خستگی بر آن ها چیره نمی‏ شود تا این که خواب بر آن ها غلبه نماید و هرگز دچار غفلت و فراموشی نمی‏ گردند .
بعضی از فرشتگان ، امین وحی او هستند و وحی او را برای پیغمبران و رسولانش به پیام می‏ برند و برخی از فرشتگان ، پاسدار مخلوقات خداوند می ‏باشند و آن ها را از گزند حفظ می ‏نمایند و دسته ‏ای از آن ها دربان بهشت هستند ، بعضی از فرشتگان طوری خلق شده ‏اند که از یک سوی فضا به سوی دیگر امتداد پیدا می ‏کنند و حتی ممکن است که از فضا تجاوز نمایند .
اندیشه عظمت و قدرت خداوند آن ها را مسخر کرده و اندیشه خضوع خودشان آن ها را در برگرفته و عظمت خداوند و خضوع و خشوع خودشان بین آن ها و موجودات دیگر ، حجابی بوجود آورده به طوری که موجودات دیگر آن ها را نمی ‏بینند و چون به عظمت خداوند پی برده ‏اند خداوند را در قالب جسم و شکل و حجم و ظاهر نمی ‏شناسند و هیچ یک از صفات مخلوقات را از خداوند نمی ‏دانند و او را در مکانی محدود نمی‏ کنند و او را به هیچ چیز متشابه نمی‏ نمایند .
خلقت انسان
از سخت و نرم و از خاک شور و شیرین برگرفت و با آب مخلوط کرد تا این که خالص و رفته گردد تا اینکه کالبدی از آن بوجود بیاید و آن کالبد نوعی داشته باشد . آن که بوجود آمد هنوز شکل نداشت و خداوند مقرر داشت که دارای شکل شود با اعضا و پیوندها (اتصال ها و انفصال ها) .
سپس خداوند برای مدتی که فقط خود او می ‏دانست مقرر کرد که آنچه بوجود آمده بود بماند تا این که خشک شود و سخت گردد تا بتواند خود را تحمل نماید (وزن خود را به وسیله استخوان ها تحمل کند ) .
بعد از آن خداوند از روح خود در آن دمید، و آن به صورت انسان برخاست .
این مخلوق یک موجود هوشمند بود و به جای غریزه از عقل پیروی می ‏کرد و قدرت فکری کامل را داشت و می ‏توانست با قدرت اندیشه و عقل ، بین حق و باطل را تمیز بدهد . او نیز می ‏توانست بین طعم ها (در ذائقه) و بوها و رنگ ها و انواع گیاهان و جانوران را (که در پیرامون او بودند) تمیز بدهد .
این موجود (انسان) کالبدی داشت متشکل و مرکب از موادی که ماهیت آن ها با یکدیگر متخالف و متفاوت و متضاد و در عین حال متقارب و معاضد بود از جمله اخلاط گرم و سرد و مرطوب و خشک .
بعد از این که آدم به وجود آمد خداوند به فرشتگان دستور داد تا امانتی را که دارند به جایش بگذارند و وعده ‏ای را که داده ‏اند ایفا کنند و آن وعده این بود که رجحان آدم را بپذیرند و بزرگی‏ اش را تصدیق نمایند .
خداوند به فرشتگان دستور داد نسبت به آدم ، احترام کنند و مقابلش سجده نمایند و تمام فرشتگان دستور خداوند را به موقع اجرا گذاشتند غیر از شیطان که از آدم نفرت داشت و خودبینی او سبب گردید که دستور خداوند را به موقع اجرا نگذارد و کبر و خودپسندی بر او غلبه کند و آن چه آن کبر را در او بوجود آورد این پندار ناروا بود که او خلقت خود را از آتش می ‏دانست و خلقت آدم را از خاک و خداوند به شیطان مهلت داد تا این که مستوجب غضب گردید و به او گفت انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم (تو از کسانی هستی که تا روز معلوم(روز کیفر) به آن ها مهلت داده ‏ایم) .
خداوند اجازه داد که آدم در مکانی زندگی کند که در آنجا از هر گونه اندوه و ناملایم برکنار باشد و آدم را به خوبی از خصومت شیطان نسبت به او مطلع نمود و آدم می‏ دانست که شیطان با وی دشمنی دارد .
وقتی شیطان دید که آدم در آن مقام به خوبی زندگی می‏ کند و از همنشینی مصاحبان خوب برخوردار است باز به حسد درآمد و کوشید تا آدم را از مکان و وضع و راحتی او بر کنار نماید .
آدم ، یقین را (که کلام خدا بود) مبدل به شک کرد (دچار تاثیر کلام شیطان شد) و به جای این که با پایداری از گفتار خداوند پیروی نماید در دام شیطان افتاد و در نتیجه وضع سعادتمند او مبدل به ناراحتی و ترس و بلاتکلیفی و شرم شد .
آدم شرمگین گردید و پشیمان شد و خداوند که آدم را اندوهگین و پشیمان و توبه‏ کار دید ، توبه ‏اش را پذیرفت و او مورد رحمت خداوند قرار گرفت و خداوند به او وعده داد که به جنتی که در آنجا بود ، رجعت داده خواهد شد لیکن تا زمانی که به آن جنت برگردانیده شود به جائی فرستاده می‏ شود که در آنجا کار کند و وسایل زندگی خود را فراهم نماید و در آنجا ، تبار او متعدد شوند و رو به افزایش بروند .
انتخاب پیغمبران
خداوند از فرزندان آدم ، پیغمبران خود را انتخاب کرد و از آن ها پیمان گرفت تا این که پیام او را با امانت و درستی ابلاغ کنند و ماموریت خود را به انجام برسانند .
نصب پیغمبران از طرف خداوند هنگامی صورت گرفت که اکثر مردم عهدی را که با خداوند بسته بودند نقض کردند و حقوق خداوند و وظیفه خود را فراموش نمودند و دیگران را خدای خود دانستند و آن ها را پرستیدند زیرا شیطان آن ها را واداشت که راه خداوند را ترک کنند و از پرستش او باز بمانند.
خداوند ، پیغمبران خود را یکی بعد از دیگری فرستاد تا این که مردم را متوجه وظیفه ‏شان که ماهیت آن جزو موجودیت آن ها بود و در روز خلقت روحشان وعده داد که به آن وظیفه عمل کند ، بنمایند .
آن پیغمبران بایستی توجه خلق را به سوی خوبی هایی که خداوند نصیب خلق نموده جلب کنند و پیام خداوند را به خلق برسانند و به مردم بیاموزند که چگونه از خزائن و دفاینی که در روح و عقل آنها هست استفاده کنند و خلق را راهنمائی نمایند که بتوانند مظاهر اسرار خلقت را ببینند مثل سقفی بلند که بالای سرشان است (و آن آسمان آن ها را از خطرات فضا حفظ می‏ کند) و زمینی که زیر پایشان می ‏باشد(با تمام ثروت هایی که در زمین هست) و راه های تامین معاش و برقراری تمدن آن ها و بیماری هایی که سال خوردگی بر آن ها وارد می‏ آورد و تیره بختی ها و وقایع ناگوار که بر آن ها فرو می‏ آید و بالاخره مرگ که به همه چیز پایان می‏ دهد .
خداوند هرگز خلق را بدون رهنمونی و تعلیم از پیغمبران و بدون کتاب هائی که بر مردم نازل می ‏شود و بدون برهان های قطعی و مفید و بدون راهنمایی در راه راست نگذاشته است و پیغمبران او ، چنان مردانی با خصلت و پایدار بودند که با وجود قلت عدد ، در قبال اکثریت ، متزلزل نشدند و از به انجام رسانیدن ماموریت خود باز نماندند .
هیچ یک از پیغمبران از دنیا نرفتند مگر این که قبل از رفتن اطلاع دادند که بعد از آن ها که جایشان را خواهد گرفت و هیچ یک از پیغمبرانی که آمدند از این عمل کوتاهی نکردند تا بگویند که قبل از آن ها که پیغمبر بوده و او را مورد تصدیق قرار داده ‏اند.
به این ترتیب ، یک قرن بعد از قرن دیگر و یک دوره پس از دوره دیگر سپری گردید و پدران رفتند و فرزندان جای آن ها را گرفتند .
مبعوث شدن پیغمبر اسلام
تا این که خداوند ، محمد رسول‏ الله (ص) را برای وفای به وعده ‏ای که داده بود ، مبعوث به پیغمبری کرد و آن وعده را به پیغمبران سلف داد و به آن ها گفت که بایستی عظمت این پیغمبر را بپذیرند و دوران پیغمبری او را خبر دهند و آن ها پذیرفتند و آمدنش را اطلاع دادند و نشانه ‏ها و علائم آمدن او و رسالتش معلوم و برجسته بود و محلی که در آنجا متولد گردید با رفعت و شایسته .
وقتی او به رسالت برگزیده شد خلق به دسته‏ های متعدد تقسیم شده بودند و هر دسته از فرقه ‏ای پیروی می‏ کرد .
بعضی از آن ها خداوند را به مخلوقات او شبیه می‏ نمودند و در صدد بر می‏ آمدند که او را دارای شخصیت و اسم مخلوقات بکنند و دسته ‏ای دیگر ، صفات او را به دیگران منسوب می‏ کردند و قایل به کفر می‏ شدند و دسته‏ ای هیچ عقیده به ذات و صفات خداوند نداشتند و خداوند ، به وسیله محمد (ص) به این گروه ها فهماند که راه عقیده و پرستش خود را تغییر بدهند و پیغمبر ما اقدام کرد که آن ها را از جهالت برهاند .
تا این که خداوند مصمم شد که محمد (ص) را فرا بخواند و او را در لقای خود جا بدهد و خداوند این طور مشیت کرد که دیگر ، زندگی در این جهان برای پیغمبر پاک سرشت او بدون ارزش است و پیغمبر را از دنیای پست به جوار خود منتقل کرد .
قرآن و احکام دین
رسول ‏الله (ص) وقتی از این دنیا می ‏رفت برای شما چیزی باقی گذاشت که پیغمبران سلف قبل از این که از این دنیا بروند باقی گذاشتند زیرا هیچ پیغمبر بدون این که مجموعه‏ ای از دستور های روشن و صریح را برای مردم بگذارند از این دنیا نرفت .
به همین ترتیب پیغمبر (ص) وقتی از این دنیا می ‏رفت کتاب خدا (قرآن) را برای شما گذاشت .
او نه فقط قرآن را برای شما نهاد بلکه در دوره زندگیش به تفصیل کتاب خدا را برای شما شرح داد و گفت چه مواردی حلال و حرام و چه وظایف جزو واجبات و مستحبات است و چه موارد از جمله ناسخ ها و منسوخ ها می‏ باشد و در چه موارد ، خداوند در احکام سخت گیر است و در چه موارد قایل به اغماض می‏ شود و کدام قسمت از احکام است که مربوط به اشخاص معین می‏ باشد و کدام قسمت از احکام جنبه عمومی دارد و شامل همه می ‏شود و کدام قسمت از قرآن اندرز است و کدام قسمت از امثال می ‏باشد و چه قسمت از کتاب خدا جزو مرسل است و چه محدود و چه قسمت جزو محکمات است و فهم آن از طرف همه ممکن و آسان می‏ باشد و چه قسمت جزو متشابهات به شمار می ‏آید و فهم آن از طرف افرادی که از عامه مردم هستند ممکن نیست و چه قسمت هایی در قرآن هست که مجمل می‏ باشد و قرآن آن را می‏ گشاید و تفسیر می ‏کند و چه قسمت ها که فهم آن اشکال دارد و از غوامض است و قرآن آن را توضیح می‏ دهد و تبیین می ‏نماید .
در قرآن قسمت هایی است که هر مسلمان باید آن را بداند و از آنها بدون اطلاع نماند و قسمت های دیگر در قرآن هست که فهم آن ها از طرف همه مسلمین اجباری نیست اما اگر آن ها را بدانند و بفهمند بهتر می‏ باشد .
بعضی از احکام در قرآن هست که جنبه لزوم دارد اما بعد سنت پیغمبر گفته که می‏ توان آن ها را متوقف نمود .
در سنت پیغمبر هم احکامی است که واجب می‏ باشد اما بعد ، قرآن گفته که می‏ توان آن احکام را متوقف کرد .
بعضی از دستورات قرآن ، برای زمان های مخصوص صادر شده و جنبه دائمی ندارد و در موارد دیگر می ‏توان آن ها را متوقف کرد و قرآن به طور وضوح بین بعضی از احکام مربوط به ممنوعیت قایل به تفاوت شده است .
در قرآن از گناهانی نام برده شده که غیر قابل بخشایش است و هر کس که مرتکب آن گناهان بشود ، کیفر می‏ بیند و در جهنم جا می ‏گیرد و گناهانی دیگر هست که مستوجب مجازات شدید نیست و مورد بخشایش واقع می ‏شود و در قرآن ، اعمالی بیان می ‏شود که یک مسلمان ، اگر قسمتی کوچک از آن اعمال را به جا بیاورد ماجور می‏ گردد و نگفته معلوم است که اجرای قسمتی بیشتر از آن اعمال بیشتر اجرا دارد
در مورد حج
خداوند زیارت خانه مقدس خود را بر شما واجب کرد و آن خانه ‏ای است که خداوند آن را محل نیایش و قبله تمام افراد بشر قرار داد و همان گونه که جانواران تشنه در اطراف یک آبشخور جمع می ‏شوند تا این که عطش خود را تسکین بدهند و همان طور که کبوتران به سوی آرامگاهی می‏ روند تا اینکه خود را از خطر حفظ کنند ، مردم نیز اطراف آن خانه اجتماع می ‏کنند تا مبادرت به نیایش نمایند و امیدواری به دست بیاورند و در آنجا از گناه و آلودگی مصون باشند .
خداوند ، سبحانه ، حج را برای مردم تکلیفی قرار داد تا این که اطاعت روح مردم را از خود بیازماید و آن علامتی باشد برای احترام و ایمان مردم به عظمت خدا و او در بین افراد بشر ، مستمعانی را برگزید که اوامر او را شنیدند و اطاعت کردند و آمدند و در جائی قرار گرفتند که قبل از آن ها پیغمبران در آنجا قرار گرفته بودند و در حال طواف در اطراف کعبه ، آن ها مانند فرشتگانی می ‏باشند که در اطراف عرش خداوند طواف کنند .
آن ها در این بازار الهی (بازار عبودیت) برای به دست آوردن سود ملکوتی ورد بر زبان می ‏آورند و با آرامش خاطر ، رو به سوی ارض رحمت و رستگاری قرار گرفته ‏اند .
خداوند قابل تکریم و تعظیم ، این خانه را چون نهاد و پرچم اسلام کرد تا مردم در آنجا پناهگاه و محل صلح و سلم و امیدواری به دست بیاورند و زیارت این خانه را بر شما واجب نمود و مقرر داشت که هر مسلمان بایستی به آن ها برود و گفت : ولله علی الناس حج البیت من استطاع سبیلا و من کفر فان‏ الله غنی عن‏ العالمین .


2