آوازهایت را در گوش خدا بخوان نابینایی در خیابان راه میرفت و زیر لب ذکر میکرد ومن ناسپاس با چشمانی باز وسالم در فکر آرزوهای بزرگی بودم که برای برآورده شدنشان هرشب دعا وچندکلمه حرف به خدا رشوه میدهم .. مرد ویلچر نشینی را می شناسم که با لبخند با آسمان سخن میگوید و دعا میکند این بار خدا او را از خواب بیدار نکند و من شرم دارم وقتی در نمازهای شکسته ام از خدا طلب فرداها را میکنم .. اشتباه بزرگی می کنیم وقتی ما در روی زمین واز دست آدمها ضربه میخوریم ولی به آسمان پرخاش می کنیم .. گاهی خدا هزاران کفر وپرخاش بنده های عصبی اش را به دعای یک مادر و یا لبخندکودکی یتیم می بخشد .. هر وقت در زندگی روزمره چشمم به انسانهایی می افتد که ناقص نفس می کشند و سخت راه میروند ولی پیوسته آیه های بارانی میخوانند و خدا را شکر می کنند از خودم خجالت میکشم وقتی میخواهم بخاطر ترس از جهنم با چند کلمه عربی به بهشت بروم .. بعضی وقت ها لازم میشود برای خشکی دلهایمان نماز باران بخوانیم .. وقتی از خدا چیزی میخواهیم وبرآورده نمیشود نباید راه را کج برویم وناامید بشویم .. گاهی برای رسیدن لازم است تشنه سفر کرد ..همه میدانیم آب مایه حیات است ولی به بعضی مریض ها در شرایطی نباید داد والا هلاک میشوند .. وقتی از خدا آرزویی تمنا میکنی و به اون نمیرسی ایمان داشته باش آسمان از فردای تو خبر دارد ..در خلوت های شبانه آوازهایت را در گوش خدا بخوان .. وقتش که برسد فرشته هایش را به کمکت میفرستد .. عبدالله خسروی (پسرزاگرس)
|