شعرناب

پاییز فصل عاشقی های زمستان است ... !


یک ریز دست آسمان عاشقان لرزید
بازم به رعدی ، عشق در بغض جهان لرزید
مردی که تنها بالکن را شعر می بافد ...
وقتی که عشقش زیر باران بی امان لرزید
لرزید وخواهش کرد .. لیوان ، چای ، معشوقم
در صومعه ، پلک تمام عابدان لرزید
باشد ...! خدایا مال تو ... ! چیزی نمی خواهم
دل می رود از دست من ... " صاحب دلان " لرزید
یلدای امسالی چه حال بهتری دارم
من دوستت دارم ... زبان بی زبان لرزید !
پاییز فصل عاشقی های زمستان است
آری ... دل شاعر به جای آسمان لرزید


1