شعر محلی/فروزان شهبازی غزل لکی سراینده : فروزان شهبازی "نمزونی چه مه کیشم" ته پ مه رن شیویایه مردم تون خدا بونه دیارم حسرت دنیا مه کیشم گوش به نه ده نگ هاوارم شوولم کز کور و بی ده نگ چملم زویخه ماوارن کل دنیا رمیایه ئر سرم بیه لاوارم جم بیه زخم دروینم چوی لافاوه خم چه بوشم تل و توشی بردمه سی یسه مه هوشک داوارم خوش و ئاوال ئاساره گرّونه دلی مدومه نه مه که بی سرو سامون مدوما دوکت شاوارم نمزونی چه مه کیشم وختی دلداری دله مه م شه ل و شکت تک و تنیا کس نماوه پلامارم کل درل بسیایه رویم و کل هنالم بی مدایه بی تو زمگه چک و چولم نوینت کته آوارم برگردان فارسی : * بسیار آشفته و بی سامانم مردم شما رو بخدا بیایید و به من سر بزنید،دنیایی از حسرت را روی شانه هایم می کشم به صدای بلند فریادم گوش کنید. *شبهایم غم آلود و ساکت و بی سرو صدا و چشم هایم به جای اشک خون می بارند.،تمام دنیا روی سرم آوار شده و ریخته است ... *زخم های درونم انباشته شده اند و مثل سیلاب ویرانگری که کنترل نمی شود در حرکت است چه بگویم؟...این سیل غم تمام اسباب و اثاثیه و زندگی ام را با خود برده است برای همین است که من سیاهپوش و عزادارم . *خوش به حال ستاره که شب و روز در دلش آتش و نور برپاست نه من که بی سرو سامان هستم و شب و روزم شب است و سیاهی . * نمی دانی چه دردی می کشم وقتی دلم را دلداری می دهم اما خسته و کوفته و بی کس می مانم وکسی نیست دلداری ام بدهد. * تمام درها به رویم بسته است و همه ی صداها و فریادهایم بی جواب مانده اند. تمام چادرهای عشایری یادت خالی از سکنه شده اند نبودنت باعث این همه درد کشیدن من شد. "پ.ن": خاک پای همه ی اهالی ناب شعر ناب به ویژه : استاد احمدی زاده گرانقدر دوستان کورد زبانم درسایت شعرناب رضا نظری حسین باران فرید عباسی طاها محبی و...
|