خیالم راحت نیست حالم خوب است ولی خیالم راحت نیست .. سالها در بازی زندگی بجای گل فقط پاس دادم واینگونه شد اکنون در انتهای جدول روزگار برای سقوط نکردن تلاش میکنم .. این روزها همه دنبال نردبان میگردن .. نگران باخت هایم نیستم .. من از آنهایی که در بازی تبانی میکنند ظلم دیده ام .. آدمها دیگر کسی را در خنده هایشان شریک نمی کنند فقط بخاطر احترام لبخندی تعارفت می کنند .. گاهی فراموشم میشود مردکارگر همسایه از فصل زمستان متنفر است چون میداند سرمای زندگی چراغ خانه اش را خاموش میکند .. بعضی وقتها فراموشی تاوان خوابیدن با دردهای بیدار است .. هر وقت که سکوت میکنم همه بطرفم هجوم می آورند به گمانشان خیالی راحت دارم .. بعضی خاموشی ها حرفهای پر رمز ورازی دارند که در بلندترین فریادها شنیده نخواهند شد .. گاهی سکوت برای حفظ آبروست .. سرمای آینده در راه است ومن باید سقف زندگیم را تعمیر کنم .. دیگر درد کسی را فریاد نمیزنم چون آشنایانم مشکوک سلامم می کنند .. فقط دعا میکنم آسمان سهم خوشبختی آدمهای بدبخت را بپردازد .. عبداله خسروی ( پسرزاگرس)
|