شعرناب

دست خدا


باد میوزد .. سیلی زندگی صورت آدمها را سرخ میکند .. خیلی دور نخواهد رفت این روال طبیعی روزگار ست .. باید زمین خورد تا ایستادن را آموخت .. راضی باش ، پایان های بزرگ از آغازی کوچک شروع شده اند .. عمر دوباره برنخواهد گشت .. بعضی ها به هوای پیری نماز را شکسته میخوانند .. آدم های زیادی برای زود رسیدن به روز مبادا دیروزشان را دار زدند و فراموش کردند در حال زندگی کنند .. گذر زمان فقط ثابت میکند ما همیشه منتظر فردایی هستیم که هیچوقت پایان ندارد .. ما خیلی زودتر از فرداها از خط پایان رد میشویم و آنوقت تازه میرسیم نقطه سر خط .. تو بازی های زندگی وقتی ما آدمها به مشکل سختی برخورد میکنیم الکی پای خدا رو وسط میکشیم وبه آسمان پرخاش می کنیم .. در حالیکه حتما پای خدا رو از زندگیمون بیرون کشیدیم که به این فکر رسیدیم .. وقتی به جایی رسیدی بدجور احساس تنهایی کردی و به آرامش درونی ات نرسیدی دنبال رد آدمها نباش .. ببین کجا دست خدا رو رها کردی .. خدا همیشه بیدار است .. مقصد فقط بهشت موعود نیست .. برای رسیدن به بهشت درونی باید روی زمین بخدا برسی .. عبدالله خسروی (پسرزاگرس )


1