داد و ستدها ميان فلسفه و ادبيات هانا آرنت و هرمان بروخ در عرصه فرهنگ مغربزمین از دیرباز آمیزشی عمیق میان فلسفه و ادبیات وجود داشته است و ادیبان و دانشوران، تنها به ادبیات یا فقط به فلسفه نمیپرداختند، بلکه نویسندگان و شاعران و مشتاقان ادبیات در عینِ حال به فلسفه نیز دلبسته بودند و فیلسوفان نیز در اندیشهورزیهای خود میکوشیدند تا از زیبایی زبان و قالبهای ادبی بهره گیرند. طلایهداران عصر روشنگری در اینجا از نقش فیلسوفان و حماسهسرایان عهد باستان و قرون وسطی در مغربزمین میگذریم و به فرزانگان مشرقزمین نیز که آثارشان آمیزهای از حکمت و حکایات اخلاقی و شعر و عرفان است نمیپردازیم؛ کسانی چون احمد غزالی، عینالقضات همدانی، شهابالدین سهروردی و مولانا جلالالدین رومی. اما جایگاه اندیشمندان و نویسندگان بزرگ عصر روشنگری و آثار و اثرات آنان هنوز از اهمیت و نفوذی بسیار در حیات فکری و فرهنگی و اجتماعی ما برخوردار است. متفکران فرانسوی و اندیشمندان و شاعران آلمانیزبان همواره در این عرصه جایگاه ویژهای داشتهاند. کافی است که به دامنه تأثیر و نفوذ آثار ادیبان و اندیشمندانی آلمانی، کسانی چون ویلاند، هِردر، گوته و شیلر، چهار ستاری آسمان کلاسیکهای عصر روشنگری بنگریم تا به اهمیت و جایگاه آنان در عرصه ادبیات و فلسفه پیبریم. شخصیتهای مانند منتسکیو، ولتر و روسو نیز با آثاری که در گستره ادبیات و فلسفه و حقوق اجتماعی آفریدند، از پیشتازان عصر روشنگری و پیامآوران انقلاب فرانسه بودند. اما جایگاه آلمانیزبانان در دوران مدرن و تا عصر حاضر نیز حفظ شده و ادامه داشته است؛ تا جایی که میتوان ادعا کرد، ادبیات سترگ سده بیستم اروپا، بدون حضور نویسندگان و شاعران بزرگ آلمانیزبان، بیگمان چیزی کم میداشت. بسیاری از رُماننویسان و شاعران آلمانیزبان این قرن، در عین حال شخصیتهایی بودند که یا خود فلسفهدان بودند و با مضامین و مفاهیم فلسفی آشنا و یا متأثر از آثار و اندیشههای فیلسوفان. نمونهای برجسته در دوران معاصر هرمان بروخ، نویسنده و شاعر اتریشی، که دانشآموخته فلسفه و فیزیک و ریاضیات در دانشگاه وین بود، نمونهای برجسته از این دسته از نویسندگان معاصر آلمانیزبان است. او پس از پایان تحصیلاتش به رُماننویسی و سرودن شعر و جستارنویسی روی آورد. بروخ خود فلسفهدان بود و از نسل اکسپرسیونیستهای آلمانی و مانند همنسلانش متأثر از اندیشههای فریدریش نیچه. افزون بر این، نشانههایی از نظریههای روانکاوانه زیگموند فروید و کارل گوستاو یونگ و همچنین اندیشههای هستیشناسانه مارتین هایدگر را به وضوح در آثارش میتوان دید. در میان کتابهای بروخ به عناوینی چون "روح و روحِ زمان"، "شعر و شناخت" و "شناخت و کنش" برمیخوریم که در شمار جستارهای منتشر شده او با درونمایههای فلسفیاند. هانا آرنت، نظریهپرداز فلسفه سیاسی، از سال ١٩٤٦ تا زمان مرگ بروخ در سال ١٩٥١ میلادی با او نامهنگاری داشت. در این نامهها، افزون بر مباحثی در زمینه فلسفه و ادبیات، گاه نشانههایی میبینیم که خبر از "عشق افلاطونی" میان این دو میدهد. پس از مرگ بروخ، کتابهای "شعر و شناخت" و "شناخت و کنش"، دو مجموعه از جستارهای او، به کوشش آرنت منتشر شدند. با این همه، آرنت، بروخ را نه جستارنویس، که شاعر و داستانسرایی استثنایی میداند. آثار هرمان بروخ درونمایه های فلسفی دارند آرنت در فصلی از کتابِ "انسانهایی در روزگارانی ظلمانی"، در جستاری نیز به زندگی و زمانه و حیات ادبی هرمان بروخ پرداخته است. به باور آرنت، شیوه بروخ در آفرینش آثار ادبی، بر کوششهای هنری، علمی و اجتماعی او استوار بود. او توانست سه گستره گوناگون را با هم بیامیزد: هنر نوشتن و سرودن شعر، کوششهای علمی در شناخت پدیدهها و کنش سیاسی. از "خوابگردها" تا "مرگ ویرژیل" رُمان "مرگ ویرژیل" و سهگانههای "خوابگردها" در زمره آثار مشهور هرمان بروخاند. رُمان "خوابگردها" از مهمترین آثار متأخر مدرن اروپاست که گاه از آن به عنوان رُمانی پستمدرن یاد میشود و در ردیف آثاری چون "اودیسه" جیمز جویس و "کوه جادو" توماس مان قرار دارد. بروخ در "خوابگردها" به از دست شدن معنای زندگی و زوال ارزشها و پیامدهای آن در جوامع مدرن میپردازد. شخصیتهای داستانی او در جامعهای که در آن ساختارها و ارزشهای پیشین رو به زوالاند، در جستوجوی هویتی تازهاند. آنان سرگردان و پریشان، پیوسته از این نظام ارزشی به نظام ارزشی دیگری پناه میبرند، اما از دریافت معنای زندگی عاجزند. به باور بروخ، آنگاه که گستره خِرد محدود میشود و معنویت از گستره آن برون رانده میشود، ما تنها با "خِردهایی تکهتکه شده" روبرو میشویم. در این وضعیت است که عقلانیتهای متفاوت تلاش میکنند، در محدوده اعتباری خود، مطلقیت انعطافناپذیرشان را به کرسی بنشانند. او رُمان "مرگ ویرژیل" را که در سال ١٩٣٦ در آلمان آغاز کرده بود، در مارس سال ١٩٤٥ میلادی در نیویورک و همزمان به زبانهای آلمانی و انگلیسی منتشر کرد. این رُمان روایت ساعات پایانی زندگی ویرژیل، شاعر و حماسهسرای رومی قرن هفتم پیش از میلاد است. بروخ در "مرگ ویرژیل" دگرگونیهای فرهنگی و آغاز دورهای تازه در عصر آگوستوس، اولین قیصر امپراتوری روم، را که با جنگهای بسیار همراه بود، با زمانه خود مقایسه میکند. او نیز چون ویرژیل در رؤیای برقراری صلح و جهانی بهتر است. تجربه دردناک دوره کوتاه زندانِ نازیها که با ترس از مرگ همراه بود و بروخ در آن هر لحظه مرگ را در انتظار نشسته بود، در آفرینش این رُمان بیتأثیر نبود. افزون بر این، سالهای پایانی عمر بروخ در آمریکا، همچون آخرین ساعات زندگی ویرژیل، با بیماری و تنهایی و ترس از مرگ توأم بود. اثرگذاریها یکسویه نیست آمیزش ادبیات و فلسفه قادر است مفاهیم و مقولههای فلسفیِ نیرومندی بیافریند و چه بسا در مواقع و جوامعی، بهگونهای جای خالی فلسفه را پُر کند. با این همه، بینش و یافتههای رُمان میتواند به واسطه خود رُمان کشف شود و چنین نیست که تنها از طریق شناخت فلسفی و کشفیات علمی بتوان به آن دست یافت. بهویژه آنکه، یک رُمان خوب نمیخواهد بر گونهای از جهانبینی فلسفی یا مکتبی ایدئولوژیکی متکی باشد که ادعای تمامیت دارد، بلکه همواره میکوشد، فارغ از این چنین وابستگیها، به ژرفای باطن و لایههای درونی پدیدهها راهی بگشاید. از اینرو، آنچه در دورهای در حوزه ادبیات به نام "رئالیسم سوسیالیستی" پا گرفت، نوعی از "ادبیات دولتی" یا به عبارتی "ادبیات رسمی" بود که طبعاً مورد حمایت احزاب کمونیستی حاکم نیز قرار داشت و بیشتر به منظور بسیج و تهییج تودهها بکار گرفته میشد. اینگونه آثار را دیروز در چین "ادبیات انقلابی" مینامیدند و امروز در ایران آن را "ادبیات دفاع مقدس" مینامند، ولی در همه حال و در همه جا، در اساس با هدف بسیج و تهییج تودهها ایجاد میشود. شاید بر این نوع از ادبیات بتوان نام "ادبیات تهییجی" نهاد. خسرو ناقد پژوهشگر و نویسنده
|