شعرناب

تقدیم به همه ی آنها که طعم تلخ خداحافظی را چشیده اند...


سلام و درود
نوشته هایی را که خواهید خواند همه از سر احساس و با الهام از زندگی یکی از عزیزانم هست.او عاشق و شیدای مردی بود که بدلایلی مجبور شد او را ترک کند.در خیالات خودم این نوشته ها شاید تسلی بخش برای او و خیلی ها شبیه او باشد.
یادداشتهای خیس
******
تقدیم به همه ی آنهایی که طعم تلخ خداحافظی را چشیده اند...
"یادداشت اول"
نمیدانم هم اکنون به چه فکری مشغولی اما من برای تو یگانه عشق زندگی ام میخواهم کمی بنویسم که روزگاری خواهی خواند...
عزیزم، نمیدانم حرارت در کلام توست یا من از بی روح بودنم سردم که اینچنین گرمم میکنی.
امید من؛میدانی گاهی دلم برای خنده هایت تنگ می شود.وقتی که میخندی خواستنی تر میشوی و دلم بر بال خنده هایت به پرواز در می آید آنجاست که دیگر نمیدانم چقدر زمان گذشته و فقط غرق تو میشوم.
عزیز من، کاش بدانی که دنیا با تمام بدیهایی که به من کرد اما تو را نیک به من هدیه داد اما میدانم که دنیا دست و دلباز نیست و بی شک تو را مانند بسیاری از آرزوهایم که به هاله ای تبدیل شد در آسمان ناپدیدت میکند.
نازنینم، اینها را برای تو مینویسم تا بدانی دلتنگیم چقدر عظیم بود.تا بدانی در تمام لحظه هایی که گمان میکردی به خودم یا دیگران مشغولم ،سخت در اندیشه تو هستم و فقط به درخشندگی تو در میان سیاهی های وجودم اندیشه میکنم.
آه عزیزم، زمان معلم سخت و بی رحمی است.میدانم اینها را میخوانی و در دل اشک می ریزی که دیگر نیستم اما بدان آنچه در قلب نفوذ کند حتی بعد از مرگ قلب، همچنان جایش باقی می ماند.
هر روز که میگذرد با تلخی به خود میگویم یک روز دیگر به جدایی مان نزدیک شدم.آه از این جدایی چه بگویم که تارو پودم را به دار نابودی آویخته است.
عزیز بگذار کمی شیرین تر بنویسم.چه شیرینی بهتر از نام زیبای تو.چه تصور شیرین تر از تصور چهره ی معصوم تو با آن چشمان پر از حیا و کمی غمگینت.
گاهی وقتی دلم بی تاب بی تابت میشود به شهر و شلوغی خیابانها پناه میبرم تا از هجوم صداها و سایه ها ، تجسم عشق تو را به تخیل خویش پیوند دهم.
گاهی دلم میخواهد وقتی دلتنگت هستم سوار بر تکه ابری شوم و سریع خودم را بر بالای سرت بیاورم بعد مثل بارانی بر تو ببارم تا بدانی دلتنگیم چقدر عظیم است.
"یادداشت دوم"
عزیزم، امروز را شاد هستم چون تو هستی عشقم و به جاودانگی این عشق ایمان دارم.
این یادداشت را بنام عشق مینویسم.عشق این واژه ی سیر نشدنی که هرچه به آن بیشتر پر و پال میدهی بیشتر میل پرواز دارد.
باید اعتراف کنم گاهی شک میکنم به این جاذبه ای که در من نسبت به تو هست.نمیدانم اسمش را عشق بگذارم یا نیاز و یا نوعی تعالی.اما اعتقاد دارم با تو به نوعی رشد رسیدم که حاصلش جاذبه ای بود که به عشقت ختم شد.بی شک من عاشقت بودم که از تو گذشتم.
(آه بگذار این همچنان راز باشد)
همیشه گمانم این بود که عشق در یک نگاه است اما براستی عشق چیست جز یکی شدن و یکصدا شدن دو قلب؟؟؟
آیا جز این است که قلبها عاشق میشوند تا به هم برسند و با هم یکی شوند.
میدانی عزیزم ، من به این باور رسیده ام که هرچه دورتر از نگاه هم باشیم به هم عاشق تر میشویم.
"یادداشت سوم"
مهربان من،چند روزی است عجیب دلت گرفته که میدانم برای چه کسی است.اما ای کاش از دستم برایت کاری بر می آمد.ای کاش او کمی تو را درک میکرد و اینگونه باعث رنجت نمیشد.
گاهی دلمان برای مهربانی های خودمان میسوزد.گاهی خسته میشویم از محبتهای بی جوابمان اما این را از من بپذیر : تو ذاتت مهربان است پس هیچگاه از مهربانی کردن و نامهربانی دیدن ناامید نشو.
با مهربانی به اوج میرسی میدانی اوج چیست؟؟؟؟آرامش توست.آنقدر آرامش می یابی که به تو انرژی حرکت به جلو را خواهد داد.
از تو میخواهم به آدمها فرصت مهربانی کردن بدهی.فرصت بدهی تا درک کنند گاهی باید خودخواهی را فدای عشق کنند.گاهی باید من را بکشی تا تو زنده بماند .
به آدمها فرصت بده تا از مهربانی تو سیراب شوند و بعد به تو پشت کنند و اما بدان این مهربانی تو روزی راه گلویشان را خواهد بست و افساری خواهد شد بر نفس ناسپاسشان و آن وقت خواهی دید شرمسار در برابر مهربانیت سجده خواهند کرد.
دنیا میگذرد با وجو کسانی که حتی یادشان میرود هر صبح به خورشید سلام کنند اما غروب به خورشید با دلی محزون خداحافظ میگویند اما بدان خورشید هنوز هم ناامید نشده و روز بعد دوبار بر آنها خواهد تابید.
یادداشت چهارم""
عزیزم ؛ مرگ زمانی سر میرسد که اصلاً انتظارش را نداری.اشتباه نکن منظورم مرگ جسم نیست منظور من مرگ لحظه هاست.همیشه عمر خوشی ها و زیبایی ها بسیار اندک است.تا به خود می آئیم باید خداحافظی کنیم و به تشییع آرزوهای نیمه جانمان بنشینیم.گفتم آرزو یادم آمد که در رویاهایم نامت را آرزو گذاشته ام.آه آرزوی من،عزیز دوست داشتنی من ،همیشه در خاطرت بماند که هیچ گاه در نبود من اشک نریزی.اشک دلتنگی حق مسلم دل توست منظورم اشک تنهایی است،فراموش نکن که اشک تنهایی را کسی میریزد که تنهای تنهاست قلبش.اما قلب تو تنها نیست چون در درونش قلبم جا گرفته و تو نیز در روح من جایت همیشه در بالاترین نقطه ی اروجم است پس یقین داشته باش نبودن فیزیکی من این اتصالات را از بین نخواهد برد.
همیشه دوستت خواهم داشت.حتی از آن سوی فاصله همیشه چشم دلم بدرقه ی روزهایت خواهد بود و برای تو خواهد تپید قلبی که شاید دیگر خونی در آن جریان نداشته باشد.
یادداشت پنجم""
همیشه دلم میخواهد برای تو بنویسم چون میدانم میخوانی.خیلی دیر پیدایت کردم.افسوس که خیلی دیر پیدایت کردم و افسوسم صد چندان که خیلی دیرتر شناختمت.باید اعتراف کنم هنوز هم به درستی نشناخته ام تورا اما به همان چیزی که از تو دریافته ام و به همان شناختی که از تو رسیده ام بسنده میکنم چون دیگر فرصتی نیست.همیشه حسرتهایی هست حسرتهایی که تا مغز استخوان روحمان را آزار میدهد و تو ای عشق من، یکی از بزرگترین حسرتهایم خواهی ماند...
دوست دارم تا آخرین نفسم اسم زیبای تو را فریاد بزنم.
امید من،میدانی،هر بار که نامت را صدا میزنم جان خویش را هم بدرقه ات میکنم.نه بگذار راحتتر بگویم جانم که ناقابل است روحم را بدرقه ات میکنم.من اعتقاد دارم وقتی بدرقه عزیزی روحی عاشق باشد او در امان خواهد بود.
باید اعتراف کنم لحظه های زیادی در زندگیم بود که تو را بسیار رنجاندم.باید اعتراف کنم لحظه هایی بود که سوار بر اسب خودخواهی خویش بودم و می تاختم و می تاختم و می تاختم آه چه کودک بودم که لحظه ای درک نکردم تو حتی اینگونه تاختنم را هم دوست داری و هرگز از من به دل نمی گیری...
عزیزم، آری درست حدس زدی این یادداشتم بنام اعتراف نامه بود
عشق من ، عشق من ،اعتراف می کنم بسیار دوستت داشتم حتی در لحظه هایی که آزارت میدادم.
"یادداشت آخر"
لحظه، لحظه ی تلخی بود.آه عزیز من ؛شاید باورش برای تو سخت باشد اما حالا هم که تو را وداع گفتم بازهم بیشتر از اینکه به فکر تنهایی خودم باشم نگران توهستم.
به من قول بده مراقب قلبی باشی که تمام روح من در آن آرمیده است.مراقب چشمانی باشی که از معصومیتش حیا را آموختم .
عشقم ، زمان به هیچ یک از عشاق دنیا شادی نداد پس من و تو نباید از این مادر بیرحم انتظار بیشتر از این را داشته باشیم.
نمیدانم بگویم خوشحالم یا غمگین از اینکه این اندازه دوستت دارم که از خودم گذشتم .شاید این همان عشقی بود که سالها درکش نکرده بودم.
من خواستار شادیهایت هستم که در بستر آرامش جاری شود برای روزهای تو و او.
با آرزوی بهترین ها برایت


2