خاطره ی بدم سلام دوستای گلم من خوشبخت ترین آدم روی کره ی زمینم شک نکنید! شاید شما خوشبختر از منین! من نگاه مثبتم همیشه ادامه داره! میخوام ماجرای یه نفری رو تعریف کنم: من چند مدت پیش تصمیم گرفتم در کلاس آموزش رانندگی ، شرکت کنم. این باعث شد دیدم به دنیا باز تر بشه ! البته رانندگی نه حرفای مربی ماجرای اون! مربی من یک خانم 30-35 ساله از قیافه خوشگل و اصیل بود ولی شکسته بود .. همیشه میخواستم بدونم چه چیزی باعث اذیتش میشه؟ آخرش بهم گفت همه چی رو... ار خانواده ی بسیار ثروتمندی بود که در یکی از بهترین نقاط تبریز (شاهگلی)خونه ی 400 متری داشتند.. در سال 88 شوهرش با ماشین بدون بیمه تصادف میکنه و دو نفر کشته میشن .صفحه ی زندگی اینا بر میگرده، خونشون رو میفروشن / ماشین مدل بالا شون رو میفروشن خلاصه دارو ندار شون رو میفروشن تا پول دیه اونا رو بدن ( از شانسشون در ماه صفر این اتفاق میفته)/ دوتا پسر 10-12 ساله هم داره که از صبح ساعت 6 تا شب8 کار میکنه تا خرجی اونا رو بده ، تا اجاره ی آپارتمان کوچیکشون رو بده تا دیه ی شوهرش رو بده! اصیل بودن یه نفر از رفتا رو طرز حرف زدنش کاملا نمایانه .... میگفت سرنوشت بد جوری زمینش زده ، بد جوری از عرش به فرش آوردتش! جواب من در مقابل حرفای سوزناک اون فقط سکوت سرد بود. زندگی خودمونو باهاش مقایسه کنیم.. کی حاضره جای اون باشه؟ کی حاضره مشکلاشو با مشکلای اون عوض کنه؟ من خوشبختم تو خوشبختی قدر خوشبختی مون رو بدونیم...
|