رابطه زبان عربی و فارسی در طول تاریخ زبان عربی از خانواده زبان های سامی است. این گروه از زبان ها را در ابتدا، تحت عنوان عام زبان های شرقی می شناختند. اولین بار، آگوست لودویک اشلوزر، نام سامی را به این زبان ها اطلاق کرد. این نام، منسوب به سام پسر نوح است که اشلوزر اعتقاد دارد اقوام ساکن بین النهرین تا عربستان و مدیترانه تا فرات از فرزندان سام هستند. در مورد خاستگاه اصلی اقوام سامی، اختلاف وجود دارد ولی اکثر محققان، سرزمین اصلی آنان را عربستان و ربع الخالی می دانند، زیرا عربی بیشتر از سایر زبان ها، خصایص اصلی و مشترک لهجه های سامی را در خود حفظ کرده است. از ویژگی های مهم و مشترک زبان های سامی، سه حرفی بودن اصل کلمات است. اعراب حتی کلمات معرب را نیز از سه حرف می ساختند. در این زبان ها، صامت ها ثابت هستند و معنای کلمات به مصوت ها ارتباط دارد: مثلاً: فَعَلَفُعِلَفَعَّلَفِعْلْ زبان های سامی به گروههایی تقسیم می شوند که با هم تفاوت هایی نیز دارند. زبان آرامی، یکی از این زبان ها است، که در شمال عربستان تا نواحی شمال بین النهرین، مورد استفاده قوم بیابانگرد آرامی بوده است. همچنین در زبان های بابلی، آشوری، کنعانی، عبری و فینیفی و... ساختمان اصلی فعل به یک صورت است. تقسیم زمانی فعل، تکامل نیافته و فقط به ماضی و مضارع تقسیم می شود. در این زبان ها، تنها مذکر و مؤنث وجود دارد و از خنثی، که در برخی زبان ها کهن هند و اروپایی به چشم می خورد، اثری نیست. عربی فصیح، که همان «العربیه الباقیه» در مقابل «العربیه البائده» است را، با مقداری تسامح همان لهجه قریش و حجاز دانسته اند. به دلیل این که، قالب الفاظ قرآن و اشعار جاهلی را، آن لهجه می دانند و نیز اعتقاد دارند که این لهجه، غنی ترین، پرمایه ترین و لطیف ترین لهجه های عربستان است. عربی فصیح زبانی است، که: «نضجی نسبتا کامل یافته و از شمال جزیره العرب تا جنوب در جوار هزاران لهجه دیگر مورد استعمال بوده است و علی رغم مطالعات فراوان هنوز باید چون پدیده ای شگفت آور به آن نگریست تاثیر زبان فارسی بر زبان عربی: با نگاهی به کتب تاریخی اعم از تاریخ زبان ها، تاریخ ادبیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دو ملت ایرانی و عرب، مشاهده می شود که این دو قوم در تمامی دوره های تاریخی، تعاملی گاه بسیار نزدیک و تنگاتنگ داشته اند. سرزمین بین النهرین، زمانی مسکن قوم غیرسامی بزرگی یعنی سومریان بوده و پس از مدتی، آکدیان در آنجا فرود آمدند و یکی از بزرگترین تمدن های سامی در بین النهرین شکل گرفت و آمیزشی شدید بین آنها ایجاد شد. در دوران هخامنشی، این حکومت، تمامی سرزمین های سامیان را تصرف کرد. در این زمان، تعداد زیادی از کلمات فارسی به ادبیات تلمودی راه یافتند و از راه ادبیات و دین یهود به سایر زبان های سامی نفوذ کرده است (مثل سریانی و مندایی). روابط ایرانی ها با سامی ها، تقریبا در همه دوره ها وجود داشته و گروه عظیمی از کلمات در دوره های بعدی از راه پارسی باستان و پهلوی یا فارسی دری به زبان های آرامی راه یافته اند و برخی نیز از راه زبان های آرامی، به عربی راه یافته اند. در این رابطه لغت نامه ای وجود دارد که توسط تلگدی تنظیم شده است. وی با مطالعه ادبیات تلمودی، واژه های فارسی آن را استخراج کرده وعلاوه بر آن، به وجود کلمه فارسی در سایر زبان های سامی نیز اشاره کرده است. بعضی از این لغات در اینجا ذکر می شود تاثیر زبان فارسی بر زبان عربی جاهلی را، در اشعار جاهلی و کلمات فارسی به کار رفته در آنها و همچنین در امور اجتماعی و فرهنگی می توان مشاهده کرد. در زمینه امور کشاورزی، کلمات: بستان، کرده، مالق (وسیله مسطح کردن زمین)، سرقین (کود)، بیدر و انبار و... در زمینه تجارت: قیروان (کاروان)، داتق (دانگ). در اسامی مربوط به وسایل فلزی: فولاد، زرد (زره)، کوره، سندان. در انواع پارچه و لباس: دیباج، قبا شوذر، کتان موسیقی: صنج، بربط، سرنای، نای، زیر و بم. تاثیر ایرانیان منحصر به این امور نبوده و در امور فرهنگی، اجتماعی، تجاری و نظامی و نیز در دربار پادشاهان عرب، نشانه هایی از تاثیر فرهنگ و زبان ایرانی مشاهده می شود. البته مرکز این تاثیر و ارتباط، حیره بوده ولی منحصر به آنجا نبوده است. آداب مربوط به دربار شاهان ایرانی در دربار شاهان و ملوک حیره نیز جریان داشت و الفاظ مربوط به این امور نیز انتقال یافته بود، مثل : تاج، درابنه (دربان و حاجب) و قهرمان. در امور نظامی، اسامی سپاه و نیز اسم هایی مثل دو سر وجود داشته است. دیگر الفاظ و اسامی مثل: صولجان (چوگان)، دست (یک دور بازی نرد و شطرنج) قابوس (کاووس)، بسطام، دختنوس (دخت نوش)، مجوس، زندقه (زیدان، 1992). این موضع تقریبا درهمه زمان ها وجود داشته و بسیاری براین عقیده اند که عرب از زبان فارسی بیشتر لغت گرفته است تا از سایر ملل، به همین دلیل، ائمه لغت عرب، هرگاه در اصل لغتی تردید کنند که از کجاست، آن را از لغات فارسی دانند. (بهار، 1372، 232) جرجی زیدان نیز همین عقیده را ابراز می کند و به عنوان مثال کلمات: مسک، عنبر، نرجس، بنفش، قرنفل، سمور، سنجاب، دیباج، خز، سندس و... را فارسی می داند. (زیدان، 1992، 38) کتاب های زیادی از زبان فارسی به عربی ترجمه شده است، مثل: حکایت بهرام جور، شاهنامه فردوسی، قصه رستم و اسفندیار، وصیت اردشیر و کتاب درسیره انوشیروان (شکیب انصاری، 1379، 126) درحال حاضر نیز کلمات فارسی بسیاری درعربی استفاده می شود. از آن جمله: البخت، بخت، البازرکان، بازرگان، البقشیش: بخشش و انعام، البوتقه: بوته، الشاکوش: چکش، الشاروف: جارو، العصرونیه: عصرانه، النیروز: نوروز، البیمارستان. بیمارستان (خاقانی، 1377، 259-246) در زمینه ترجمه نیز درعصر حاضر، کتاب های بسیاری از فارسی به عربی ترجمه شده است. مانند: گلستان سعدی، رباعیات خیام، قابوسنامه، دیوان حافظ، بهارستان جامی، غزلیات شهریار، قابوسنامه، سیاستنامه و... (شکیب انصاری، 1379، 128-127) بنابر یکی از خصوصیات زبان عربی، که تعریب یعنیعربی کردن لغات غیرعربی است، ازبعضی از کلمات فارسی، فعل نیز ساخته شده است. مثل: تکوسج از کوسه فارسی و مک از مکیدن فارسی و ... کلمات فارسی وارد شده در زبان عربی درمجموعه هایی گردآوری شده است که بیشترین حجم این واژه ها در یکی از این کتاب ها، بالغ بر سه هزار واژه فارسی راه یافته در زبان عربی است.(امام شوشتری، محمدعلی، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی، تهران 1347) تأثیر زبان عربی برفارسی: زبان فارسی پس از زبان عربی، دومین زبان عالم اسلام است و بیشترین پیوند را درطول تاریخ با زبان عربی داشته است. قبل از اسلام، ایرانیان با اعراب، ارتباط سیاسی، فرهنگی، تجاری و حتی دینی داشتند و از این راه، بر فرهنگ و زبان عربی تأثیرات شگرفی به جا گذاشتند. اما پس از اسلام و ورود اسلام به ایران، ایرانیان با پذیرش دین جدید، زبان این دین رانیز پذیرفتند. کتابهای تاریخی گویاست که ایرانیان نه تنها درمقابل این زبان، مقاومت نکردند بلکه برای آن، زبان دین اسلام و قرآن بود، برای آن قداستی قائل بودند و آن را یاد گرفته و رواج دادند. همین مسأله درمورد زبان فارسی در هند و آسیای صغیر در مورد زبان فارسی مشاهده می شود. مردم هند که پس از حمله سلطان محمود غزنوی توسط دانشمندان و علمای ایرانی مسلمان شدند برای فهم و آموختن زبان فارسی، فرهنگهایی را تألیف کردند. از جمله: «شرفنامه معیری» تألیف ابراهیم قوام معیری تألیف شده درسال های 849-832 ق و دارای نه هزار واژه فارسی است. بهارعجم: تألیف رای تیک چند، متخلص به بهار: این کتاب همراه با شواهد شعری است و به سال 1152 هجری تألیف شده است. همچنین مردم آسیای صغیر (ترکیه فعلی) نیز پس از حمله مغول به ایران و مهاجرت علمای ایرانی و دانشمندان دین به این بلاد، مسلمان شدند و به زبان فارسی نیز علاقه مندشده و واژه نامه هایی از زبان فارسی به ترکی، تدوین کردند. ازجمله: «صحاح العجم» تألیف هندوشاه پسر سنجر نخجوانی به سال 730 ق. لسان العجم یا نوال الفضلا» معروف به فرهنگ شعوری به سال 1075ه.ق تألیف شده است (چراغی، 1371، 39) زبان عربی درابعاد مختلف درفارسی تأثیر گذاشته است. بسیاری ازشاعران مشهور عرب دراصل، ایرانی و فارسی زبان بوده اند و در سرودن شعر عربی به پایه شاعران عرب رسیده اند. ازجمله آنها زیادبن جابربن عمر،معروف به زیاد اعجم است که به دلیل این که عربی را به لهجه فارسی صحبت می کرد، او را به این نام خوانده اند، وی در زمان امویان می زیسته و با فرزدق، مهاجات داشته است. اسماعیل بن یسار نسایی، که شاعر خاندان زبیر بود، به عبدالملک مروان پیوست. وی پیوسته در اشعارش به ایرانی بودن خود، افتخار می کرد. همچنین، موسوی شهوات، ابن میاده، ابوالعباس اعمی که در دوران بنی امیه می زیسته اند و در دربار آنان، شعر می گفته اند. از آن زمان، نام های عربی نیز دربین ایرانیان رواج یافت و درمواردی، کنیه و لقب دراسماء ایرانیان مشاهده می شود. ازجمله بزرگان قراء قرآن نیز ایرانی بودند. مثل: نافع، ابوعمر، علی بن حمزه معروف به کسایی ورود کلمات عربی به زبان فارسی تا حدود زیادی به توانایی های زبان فارسی افزودهاست و زبان فارسی از نظر واژگان برای بیان مفاهیم، وسعت زیادی یافته است. علاوه بر واژگان عربی، بسیاری از موارد، جملات و عبارت های عربی و قواعد نحوی نیز تا به امروز در زبان فارسی استعمال دارد. مثل مطابقه صفت و موصوف از نظر مذکور و مونث بودن. «مطابقه صفت و موصوف از خصایص عرب است و درفارسی هیچ وقت چنین قاعده ای معمول نبوده جز درمیان متقدمین قرن ششم، که نثر فارسی سخت تحت تأثیر زبان عربی بوده است،جسته جسته این معنی دیده می شود و بار اول درچهار مقاله عروضی، دیده شده است. مثل: ملوک ماضیه، قرون خالیه و ...» (فرشید ورد، 1367، 23) امروزه نیز به این استعمال دیده می شود. مثل: قوه قضائیه، قوه مجریه، امور خارجه و قرون وسطی و... اسم فاعل و مفعول در باب های مختلف به وفور در فارسی استفاده می شود. اسم فاعل: منشی، مونس، مجری، آجل، متصور، متمادی و... اسم مفعول: منظم، معین، مدعو، مقتدا،محتوا اسم مکان وزمان: معبر، مجرا ، محل، مدار و... صفت مشبهه و صیغه مبالغه: بدیع، خشن، شجاع، علامه، رزاق، صبور انواع مصدر: شکوی، شکایت، حرمان، حرمه، سخاوه، هیجان، بقا، امضا، تجزیه، مساواه، استقامه، انزوا. مصدر نوع و مره: ضربه، لحظه، جلسه مصدر میمی: مذهب، مسلک، محبت اسم مصدر: عطاء، کلام مصدر صناعی: معذوریت، انسانیت، هویت، عمومیت قاعده ساخت مصدر صناعیدر مواردی که درکلمات فارسی هم به کار رفته، مثل: دوئیت، منیت و... باب های مختلف ثلاثی مزید در بعضی کلمات به همان معنای اصلی، که در عربی به کار می رود، در فارسی استفاده می شود: تفعیل: تکثیر، تقویض مفاعله: مجادله تفاعل: تضارب، تناسب و تمارض، انفعال: انهدام استفعال: استغفار و استعلام، تفعل: تنزل، تکثر تفعلل: تزلزل، افعلال: اطمینان انواع جمع های عربی در فارسی: فرامین، سجایا، مراتب، فلاسفه، اصحاب، اغذیه، قضاه، کفار، محصلین، معلمین ، برکات، خیل، قوم، طرفین. بعضی از کلمات فارسی نیز براساس قواعد جمععربی، جمع بسته شده اند: دراویش، بساتین، بنادر، میادین و... بسیاری از کلمات عربی در فارسی، در واقع ریشه آنها عربی است و فارسی زبانان بر اساس قواعد عربی، خود از آنها کلمه ساخته اند، کهاین کلمات در عربی به معنای دیگر به کار می روند یا اصلاً چنین کلمه ای در زبان عربی استفاده نمی شود. مثل: تعمیر، تحکیم، رشاء، جبون، موسوم، مقروض، افلیج و از کلمات فارسی در بعضی موارد با وزن عربی، کلمه جدید ساخته شده است. نزاکت از (نازک)، ممهور (مهر) فیال (فیل) (فرشیدورد، 1367). بزرگان و متولیان زبان و ادب فارسی، تداخل زبان فارسی و عربی و ورود کلمات عربی به فارسی را پدیده ای منفی دانسته اند. حتی فردوسی، که کتاب «شاهنامه» او، از منابع فارسی سره به حساب می آید، برخلاف آنچه برخی می پندارند، سرستیز با زبان عربیو تداخل آن با فارسی نداشته است و این واقعیت را، که بسیاری از کلمات عربی جزیی از زبان فارسی شده است و برتوانایی آن افزوده، پذیرفته بوده است. «در شاهنامه فردوسی، 706 واژه عربی غیرمکرر به کار رفته که جمع آنها به 8938 واژه بالغ شده است. بعضی از این کلمات، از این قبیلند: هزیمت، حمله، قلب، تشویر، نفور و... بسیاری از مفاهیم زبان فارسی با کمک لغات عربی بیان می شوند و چنانچه نویسنده ای بخواهد در تمام نوشته های خود، از لغات فارسی استفاده کند، خواننده بسیاری از مطالب متوجه نمی شود. به عنوان مثال: جمله زیر از کلمات فارسی تشکیل شده است: «شیوه درست نوشتن چیست و نوآموز چگونه باید قلم به دست گیرد؟- (باید گردش خامه در روی پرهونی باشد، که رخش آن ارش و هنترون آن آرنج باشد.» به معنای (باید گردش قلم در روی دایره ای باشد که شعاع آن دایره ارش باشد و مرکز آن دایره آرنج).» (علوی مقدم، 1377، 24) گاهی در فارسی جملاتی استفاده می کنیم، که تمام کلمات آن عربی است: «استعمال دخانیات اکیداً ممنوع» و «ورود افراد متفرقه مطلقاً ممنوع». یا درصد بالایی از کلماتی که در یک جمله به کار می رود، عربی است ولی آنچنان این مسأله عادی شده که هیچ گاه توجه خواننده یا گوینده را جلب نمی کند، حتی افراد بی سواد نیز معنای این کلمات و اصطلاحات عربی را درک می کنند. مستر فرای در کتاب «میراث باستانی ایران» درباره ورود واژه های عربی به زبان فارسی و تأثیرات و اشتراکات آن، تحت عنوان آغاز زندگی نوین ایران، چنین می گوید: «در برخی از فرهنگها، زبان بیشتر از دین یا جامعه، در ادامه یافتن یا بر جای مانده آن فرهنگ اهمیت دارد و این اصل با فرهنگ کشور ایران، راست می آید. بسیاری از واژه های عربی در فارسی نوین جای گرفته که این زبان را از نظر ادبیات نیرویی خاص بخشیده و آن را جهانگیر نموده است و این برتری را در زبان پهلوی (فارسی قدیم) نمی توان یافت، به راستی که عربی، فارسی نوین را توانگر ساخته است و آن را توانای پدید آوردن ادبیاتی شکوفان به ویژه در سرودن شعر ساخت، چنانکه شعر فارسی در پایان قرون وسطی بهاوج زیبایی و لطف رسید، فارسی نوین راهی دیگر پیش گرفت که قافله سالار آن، گروهی از مسلمانان ایرانی بودند، آنها در ادبیات عرب دست داشتند و نیز به زبان مادری خویش بسیار دلبسته بودند.» (وکیلی 1377، 134) خط فارسی نیز که از خط عربی گرفته شده است علاوه بر آنکه حافظ میراث قرن های متمادی ادبی و علمی ایرانی و اسلامی است، ارتباط فرهنگی و مذهبی ما را با کشورهای اسلامی حفظ می کند، این شباهت خطی به ما کمک می کند از طریق دیدن و دقت، معانی بسیاری از جملات که به این خط نوشته شده خصوصاً عربی که اشتراک لفظی بسیاری را با فارسی دارد، دریافت. منابع: آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی. تهران 1374. بهار، محمد تقی، سبک شناسی ج 1 و 2، انتشارات امیرکبیر، تهران 1369. بهار، محمد تقی. سبک شناسی، ج 3، انتشارات امیرکبیر، تهران 1373. تویسرکانی، قاسم، زبان تازی در میان ایرانیان، تهران 1350. چراغی، علی، آموزش عربی ضرورت زبان فارسی، رشد آموزش معارف اسلامی، شماره 24. خاقانی، محمد، فرهنگ رسانه، تهران 1377. خواندمیر، غیاث الدین بن همام الدین، دستورالوزارء. تهران 1317، چاپ اقبال. زندی، بهمن، درآمدی بر آواشناسی زبان عربی و تجوید قرآن، مشهد 1374، چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی. * قسمت اول : این قسمت را مدتی پیش از یک سایت گرفتم و متناسفانه نام آن را فراموش کرده ام با عرض پوزش از نویسنده آن قسمت دوم : بعد از این قسمت نوشته خواهد شد و حاوی مطالعات اینجانب است
|