شعرناب

تواضع


زنی پس از دیدن یک حادثه رانندگی ، قدم پیش گذاشت تا به قربانی آن
کمک کند
. مردی او را به کنار زد و گفت :
" لطفاًً برید کنار ! من دوره کمک های اولیه دیده ام ."
زن چند لحظه ای کنار ایستاد و به اعمال مرد نگریست .
سپس ضریه ی نرمی به شانه ی مرد زد و گفت :
" وقتی به مرحله ای رسیدی که باید دکتر خبر کنی ، من اینجا در
خدمتتان هستم ."


1