شعرناب

تقدیم به طاها


در دل نوشته ات مرا خطاب خود خواندی
پس گوش فرا ده
منم همان دخترکی که سر ورق دفترت نوشتی
ای دختر خانمی که مینافیروز نام توست و شگفتا که زهری تلخ به جام توست.
من در شراب زندگانی به جای مشروب عشق
شرابی از واقعیت ریختم
تلخ است میدانم ولی راهی است که خودم انتخاب کردم
باید بروم
میدانم مقصدم مرگ تنهاییست
بدون هیچ یاوری
ولی تو ، طاها
حقیقت زندگی را قبول مکن
بجنگ برای هدفت
همانند من خلع سلاح مشو
اگر حتی شده به دروغ دست به شراب عشق زنی
نهراس بنوش دروغ را
اینجا دنیاست و فاصله ی یک عشق تا عشق بعدی به اندازه یک نخ سیگار است
همان سیگاری که تو را معتاد از عشق کرد
مرا نیز وا داربه کشیدن کرده بود
تنها تفاوتش این بود که در اوایل سیگار کشیدنم هم نفسم ، همسفرم بود
ولی اکنون نیست و کنجی از شهر دنیا در آغوش معشوقه اش خفته است
ومن اینجا در آغوش سرد تنهایی هر شب لبانش را میبوسم
من در حسرت دستان گرم او ماندم و او دوام نیاورد و رفت
تو بمان
مباد روزی برسد که در آغوش غریبه ای بی تابش باشی!!
طاها
بمان زندگی را زندگی کن نه همانند من زنده مانی!!!
من به او گفته بودم اگر بروی زندگی را زنده مانی میکنم نرو بمان
ولی او گفت : برو من به آینده تو خوش بینم
گمان کرد که من رفته ام غافل از اینکه خودش دو پا داشت و دو پا نیز قرض گرفت و مشتاقانه به آغوش مائده اش خفت!!
برای او زندگی کن
حتی اگر نبود
خیالش را
رویایش را
زندگی کن
برای یک زن باید مرد بود
تو برای او مرد باش!!


0