شعرناب

سرباز


پادشاهی در زمستان به یکی از نگهبانان گفت :
سردت نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت : عادت دارم . . . . . .
گفت : میگویم برایت لباس گرم بیاوند . . . . .
و فراموش کرد . . . . . . .
صبح جنازه ی نگهبان را دید که روی دیوار نوشته بود :
" به سرما عادت داشتم , اما وعده ی لباس گرمت , مرا ویران کرد . . . . . . ."


3