شعرناب

دل نوشته


تودروادی قلبم قدمی گذاشتی ولی افسوس دل من لایق پذیرایی از تو نبود وتو هم چون پرنده ایی از قفس زندگی من گریختی وبه ماورای آرزوهایم که برای همیشه دست نیافتنی باشی پرواز کردی ونقش قدمهایت را برروی قلب من جا گذاشتی .
تو ای نهایت آرزو که مرا با واژه مقدس عشق آشنا کردی،
بیا لاله زار قلبم به ریگزاری تبدیل شده که چشمه های جوشان مهربانی ومحبت از آن رو برگردانده اندودیگر ترنم آوازقتاری به گوشم نمی رسد.
بیا که دوباره بهانه های تو را از عشق بگیرم،
بیا حرارت سوزان قلبم که تورادروجود من ذوب می کرد تبدیل به یخبندانی سرد ودلگیر شده است وهیچ عشقی درآن تاب ماندن را ندارد.


1