چوپان دروغگو چوپانِ قصۀ ما دروغگو نبود ... او تنها بود و از فرطِ تنهایی فریادِ گرگ سر میداد ! ولی افسوس افسوس که هیچکس تنهایی او را درک نکرد و همه در پی گرگ بودند ! در این میان : فقط گرگ فهمید که چوپان تنها است ! پ.ن 1 چوپانِ دروغگو : از نام ننگت سرأفکنده نباش ... این روزها خیلی از ماها با دیدنِ آدم ها باید فریاد بزنیم : " گرگ ، گرگ ، گرگ ... " پ.ن 2 در این دنیایی که همه یا گرگ أند یا گوسفند ترجیح میدهم " چوپان " باشم ! همدیگر را بدَرید ... من " نی أم " را میزنم ! ( بدونِ منبع ... )
|