شعرناب

قَلمانی رفتند و باورش سخت ...


"به اسم ایزد"
خالق نفس هایی که رفتند ...
...
خسته و کوفته از قدم های گذار شده ...
مثل عشق و غزل که بودنش حرام شده ...
میروم و پشت می بندم به دنیا ...
روزگار ختم گردد و هستم پیش خدا ...
قَلَمانی رفتند و باورش سخت ...
گفته های دیروز، فردا ندارد و فقط اشک ...
روزگار کسری از پرگار نداشت ...
همیشه مانند حلقه ای میرود و میاید ...
عده ای رفتند ...
کوله بستند ...
ما هم میرویم ..
و ...
......
سجاد جان ... ...
خودت میدونی باورِ نبودنت سخته ...
خــــــــــــیلی سخت ...
...
دریایی اشک سرازیر که نای نوشتن نمیدهد ...
...
همین ...
ختم کلام.
یاعلی)


2