قَلمانی رفتند و باورش سخت ... "به اسم ایزد" خالق نفس هایی که رفتند ... ... خسته و کوفته از قدم های گذار شده ... مثل عشق و غزل که بودنش حرام شده ... میروم و پشت می بندم به دنیا ... روزگار ختم گردد و هستم پیش خدا ... قَلَمانی رفتند و باورش سخت ... گفته های دیروز، فردا ندارد و فقط اشک ... روزگار کسری از پرگار نداشت ... همیشه مانند حلقه ای میرود و میاید ... عده ای رفتند ... کوله بستند ... ما هم میرویم .. و ... ...... سجاد جان ... ... خودت میدونی باورِ نبودنت سخته ... خــــــــــــیلی سخت ... ... دریایی اشک سرازیر که نای نوشتن نمیدهد ... ... همین ... ختم کلام. یاعلی)
|