شعرناب

تب تنهایی


حالم خرابه تو می دونی بدون تو رفتن برای من دشواره تب آبه این لحظه احساسم اسم سرابه کنار تو بودن هم توی خوابه...
من امروز در عذابم عذاب دوری از تو جنگ با ساعتی که تا تیک تیک کردنش ثانیه ، دقیقه ، ساعت برای نابودی من تمام خاطرات با تو بودن را به رخم می کشند کجایی که ببینی من منه تنها بدون تو اینجا زیر این رگبار تنهایی لح شدم کجایی که ببینی گل های سرخ رز توی گلدون بغل قاب عکست هم تحمل من غمگین زده را ندارن سر به زیر بردند همراه من پژمرده می شن کجایی چرا نمی بینی عشقت قنبرک زده به طوری که شبیه یه مانکن شده و عنکبود ها دارن دورش تار می بندن تا برای آیندشون غذایی داشته باشن .اصلاً بی خیال بذار راحتت کنم دارم میام پیشت ...
تب تنهایی بلنده
دنیا داره به من تنهایی هایم می خنده ...


1