شرح سرخی بر حافظ ( غزل 2) غزل 2 صلاح کار کـــــجا و من خـــراب کجا؟ ببین تفاوت ره کز کــــجاست تا به کجا؟ دلم ز صــــومعه بگرفت و خــــرقه سالوس کجاست دیر مغان و شــــراب ناب کجا؟ چه نسبت است به رندی صلاح و تقـــوا را سماع وعظ کــــجا ؟ نغمه رباب کجا ؟ ز روی دوست دل دشمنان چــه دریابد چراغ مرده کـــجا ؟ شمع آفتاب کجا ؟ چو کحل بینش ما خــاک آستان شماست کجا رویم بفرمــــا از این جناب ، کجا ؟ مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کــجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا ؟ بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت ؟ و آن عتاب کجا ؟ قرار و خواب ز «حافظ » طمع مدار ای دوست قرار چیست ؟ صبوری کــدام ؟ وخواب کجا ؟ ******** وزن و بحر غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) تاریخ و شان نزول غزل : تاریخ سرایش غزل سال 766 است یعنی سالی که دگر باره شاه شجاع توانست به کمک مردم شیراز به شیراز باز گردد و بر اریکه ی سلطنت تکیه زند . در دوسالی که شاه شجاع در ابرقوه و کرمان و دور از شیرازبه سر می برد دریافت که بدون جلب نظر علمای دین نمی تواند آن طوری که می خواهد حکومت نماید این است که بعد از تصرف مجدد شیراز بلافاصله با القاهره بالله محمد بن ابوبکر خلیفه ی وقت بیعت کرد و دستور داد نام او را خطیب های جمعه در مساجد و درخطبه های خود وارد نمایند . متاسفانه چون غزلیات بر مبنای حروف الفبایی تنظیم شده است ، ما در شرح غزل ها با مشکل بزرگی مواجه خواهیم بود و آن مرتب نبودن تاریخ شیراز است . یعنی چون غزلیات اکثرا در مورد مسایل مختلف شیراز در عهد حافظ است . این است که ما گاهی از ابو اسحاق خواهیم گفت و گاهی از شاه شجاع و گاهی به غزل های جوانی حافظ باز خواهیم گشت و گاهی به غزل های دوران پیری و این ممکن است خواننده را کمی سرگردان نماید و از این نظر پیشنهاد می کنیم مقدمه ی کتاب را و سلسله های اینجو و مظفریان را به دقت مطالعه نمایند و بعد به خواندن شرح غزل ها بپردازند که دیگر مشکلی نخواهند داشت . به هر حال این غزل در مورد امتیاز دادن شاه شجاع به سردمداران مذهبی مردم در دستگاه خلافت است یعنی مواردی که حافظ با آن شدیدا مخالف است . و می داند که راه و روش آنان فقط دورویی و حیله گری است . حتی می داند که شاه شجاع به خاطر تحکیم سلطنت خود مجبور شده است در این زمان (که بعد از این ما آن را دوره ی دوم حکومت شاه شجاع خواهیم نامید ) قدرت را با حاکمان مذهبی تقسیم کند . قدرتمند ترین این روحانیون شیخ زین الدین علی کلاه است که خود خانگاه و مریدان فراوان دارد و سپس ابو محمد شمس الدین عبدالله بنجیری که ملک العلماء و از قضات مسلمین است . هم اوست که حافظ را پیرو ملامتیه و قلندریه دانسته و به او بر چسب مزدکی و مانوی زده و او را محکوم به کفر نموده است و این حافظ است که باید از خود دفاع کند . و در این دعوا تنها عبدالله بنجیری نیست که شیخ زین الدین علی کلاه شیرازی که از مشایخ بزرگ شیراز و صاحب سجاده و عنوان است و مورد احترام جمع کثیری از مردم شیراز نیز با او همراه است . و شاه شجاع هم قلبا با حافظ است و ظاهرا با آنان و به قول آن روای که در مورد مردم کوفه به حسین بن علی گفت : مردم کوفه دلشان با شماست و زبانشان با عبیدالله و حال در چنین وضعیتی حافظ باید مرد بزرگی باشد که از میدان به در نرفته و تا آخر عمر ظاهر بینان و دغل بازان مذهبی را با تک تک غزل هایش رسوا می نماید . شرح غزل 2 بیت 1 صلاح کار کـــــجا و من خراب کجا؟ ببین تفاوت ره کز کـجاست تا به کجا؟ شرح : مصلحت اندیشی در کار و زندگی کجا و من خراب بی سامان کجا؛ ببین میان این دو راه و روش چقدرفاصله وجود دارد.این دو چه قدر از هم دور هستند ؟ واو در مصراع اول افاده معنی دوری و ناسازگاری میکند. یعنی من با صلاح کار فاصله دارم .میگوید مصلحت اندیشی در کارهای زندگی نیاز به حزم و دوراندیشی دارد و من که رند و بی پروا هستم، از صلاح اندیشی به دورم. میان روش زندگی من با مصلحت اندیشی فاصله بسیار است. روی سخن حافظ با شاه شجاع است که می فرماید : من رند خراباتی نمی دانم که صلاح کارم چیست ؟! این است که بین من و تویی که صلاح کار را می دانی و صلاح کار هستی تفاوت فراوانی هست . صلاح کار تو جهت ادامه ی حکومت و مبارزه با دشمنان این است که طرفدار افرادی چون شیخ زین الدین کلاه باشی ولی من چنین نمی دانم و اختلاف بین من و تو خیلی زیاد است . بیت2 دلم ز صومعه بگرفت و خــــرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا؟ شرح: از خانقاه و خرقه نیرنگ و ریا دلگیر شدم؛ دیر مغان و شراب ناب کجاست؟ و معنی اینکه از خانقاه و پوشیدن خرقهای که با ریا و نیرنگ ملازمه دارد ملول شدم. معبد مغان زردشتی و شراب ناب کجاست؟ همچنانکه صومعه با خرقه تزویر ملازمه دارد؛ دیر مغان نیز با شراب ملازمه دارد. زیرا رسم زردشتیان است که در معابد خود شراب بریزند و بنوشند و مغان و موبدان مباشر امرند. حافظ می خواهد بگوید از تزویر و دو رنگی زاهدانه ی افراد ریا کار که بیشتر سردرمداران حکومتی است . به تنگ آمده ام . زیرا در آن ها یک رنگی و مردانگی و مسلمانی نمی بینم . هر چه می بینم ریا و دورنگی است . بنا براین دنبال افرادی می گردم که صاف و صادق باشند . اینان خرقه می پوشند ولی خرقه ی ریا و تزویر . شراب را حرام می دانند ولی صد کار کنند که می غلام است آن را . و اضافه می کند که دلم هوای دیر زردشتیان را کرده است که در آن جا شراب را حرام نمی دانند یعنی ریا و تزویری در آن نیست . هر چه هست گفتار نیک است و پندار نیک است و رفتار نیک و حافظ دلتنگ این مکان است که دور از دورویی و ریاست و این سخنان را درلفافه به شاه شجاع می گوید که مواظب افرادی چون شیخ علی و شمس الدین بنجیری باشد . بیت3 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا ؟ نغمه رباب کجا ؟ شرح: مصرع دوم این بیت برای تفهیم مصرع اول است . یعنی مثالی است برای تفهیم معنای مصرع اول . در مصرع اول تفوت و نسبت بین شخص رند و شخص با تقوی را نشان می دهد که شخص رند و لاابالی و کسی که پای بند هیچ آداب و مقرراتی نیست نمی تواند متقی و مصلحت بین باشد . حافظ زیرکانه سردمداران حکومتی را زیر سوال می برد و می گوید این گروهی که دم از تقوی و صلاح کار می زنند در واقع از یک رنگی و انسان بودن خبری ندارند . موجوداتی هستند خشک و متعصب که غیر از نصیحت دیگران چیزی نمی دانند . نصیحتی که خود به آن عمل نمی کنند و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند . در مصرع دوم خود را که فردی رند و بی علاقه به بازار وعظ فروشان است به رباب تشبیه کرده است و می گوید مثال این متقیان و تفاوت آن با من رند خراباتی تفاوت بین شنیدن صدای موسیقی است و وعظ و نصیحت متقیان . می دانیم که وسایل موسیقی و صدای موسیقی از نظر شرع حرام است . حافظ در این جا تفاوت نظر خود و نظر صوفیان را بیان می نماید . می دانیم حافظ ابتدا صوفی بود و بعد از این فرقه جدا گردید و به ملامتیه و قلندریه و دست آخر به دراویش توجه کرد و حال در مقام ملامتیه در مقابل صوفیه ایستاده و این دو را با هم مقایسه می نماید . خلاصه این که عوالم رندی و بی پروایی با عوالم تقوی و پرهیزگاری قابل تلفیق نیست و نسبت این دو به یکدیگر مثل نسبت شنیدن موعظه است با شنیدن موسیقی. بیت 4 ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا ؟ شمع آفتاب کجا ؟ شرح: این بیت هم مانند بیت فوق است که مصرع دومش برای تفهیم بهتر مصرع اول است . در مصرع اول حضرت حافظ می فرمایدآدمی که از نور الهی دور افتاده است و در قلب او اثری از نور خداوندی نیست . از کجا می تواند وجود خداوند را درک کند . چون دلش تهی از ایمان به خداوند است پس سیمایش نیز تهی از این نور است .انَّ المومنین یعرفهم بسیمائهم : مومنان از سیمایشان شناخته می شوند در مصرع دوم مثالی می آورد و می گوید چراغ خاموش مانند روی آن شخص است و وجود خداوند چون آفتاب درخشان . هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون : آیا برابرند کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند . آیا برابراست چراغ خاموش و خورشید فروزان . مسلما خیر . خلاصه این که دل دشمن بر اثر کینه تیره است، نمیتواند از روی درخشان دوست چیزی درک کند و به فیضی برسد. قیاس میان این دو، مثل قیاس میان چراغ خاموش و شمع روشن آفتاب است –دل دشمن شمع مرده و روی دوست آفتاب درخشان است که برابر نیستند و نمی توانند در یک مجموعه قرار گیرند . حافظ به شاه شجاع می فرماید این افرادی که تو بدان ها دلبسته ای مانند چراغی خاموش و دلمرده اند و از آن ها سودی برای تو نمی رسد . اما من طرفدار واقعی تو هستم و ارزش تو را می دانم فرق است بین خورشید رخشان و شمع مرده و در حقیقت حافظ متوجه شده است که شاه شجاع هر چند قلبا با او موافق است ولی مجبور است در درگیری هایی که دارد رخ می دهد طرفدار دشمنانش باشد بیت5 چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب ، کجا ؟ شرح : منظور از جانان در این جا شاه شجاع و درگاه اوست و حضرت حافظ می فرماید : ما درک و بینش را از آستان شما در می یابیم و این آستان جانان است که به ما درک حقایق را می آموزد . همان طوری که سرمه باعث بینایی شخص می شود و او را از کوری نجات می دهد . خاک آستان جانان نیز ما را از کور دلی رها می سازد و بینش واقعی را به ما می آموزد و این بینش است که ما را در شناختن جانان یاری می کند . ما این جایگاهی که چنین مقام و ارزشی دارد رها نمی کنیم . اگر رهایش کنیم کجا برویم که به از این باشد ! گفتیم که سعی و تمایل افرادی مانند شیخ علی کلاه در این است که پای حافظ را از درگاه شاه شجاع کوتاه کنند و شاه شجاع هم به دلایل حکومتی متمایل به این کار است و این است که حافظ می فرماید نمی تواند از این درگاه دور شود و چنان که در غزل اول شاهد بودیم حافظ عاشق شاه شجاع و خاندان مظفری است و از این نظر میفرماید از این درگاه به کجا برود؟ بیت 6 مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا ؟ شرح : حضرت حافظ در این بیت از صنعت تشبیه استفاده می کند و می فرماید در باغی با مصفا قدم می زنی و چشمت به سیب زیبایی بر فراز درختی می افتد و زیبایی آن سیب چنان تو را مجذوب می کند که بی توجه به چاهی که در مسیر رسیدن به سیب است به قصد تصرف سیب بدون توجه به خطرات راه پیش می روی . حال آن سیب را زین الدین علی کلاه تصور کن و چاه را خطراتی که تو را تهدید می کند . حافظ به شاه شجاع می فرماید : فریفته ی سخنان ظاهر ا مردم فریب نشو که این طایفه دغلبازانند و گرویدن بدین فرقه فقط باعث نابودی و از بین رفتنت خواهد شد . بیت 7 بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال خود آن کرشمه کجا رفت ؟ و آن عتاب کجا ؟ شرح : یاد روز گار وصال خوش است . روزگاری که معشوق ناز و عتابی داشت . حال آن ناز و عتاب کجا رفت و چه شد ؟ دقت کنیم که بعد از یاد باید کمی سکوت کنیم و یاد را مسند برای باد بگیریم . یاد روزگار وصال خوش باد . ( ش ) در خوشش در حقیقت مضاف الیه است یعنی یاد روزگار وصالش خوش باد که گذشت . این ( ش ) را ضمیر رقصان می گوییم که با مضاف خود همراه نیست . چنان که در این جا به علت موقعیت مصرع به جای این که به وصال متصل شود به خوش متصل شده است . حضرت حافظ می خواهد بگوید که یاد باد آن روزگاری که دور از این دلنگرانی ها می نشستیم و خوش بودیم . حال آن محبت ها و آن مجالس عیش و نوش و آن سخنان زیبا و آن ناز و کرشمه ها کجا رفت ؟ و حال چه شده که شاه همه ی آن ها را از یاد برده است و دلش می خواهد منی را که از ته دل طرفدار او هستم از خود براند . بیت8 قرار و خواب ز «حافظ » طمع مدار ای دوست قرار چیست ؟ صبوری کدام ؟ وخواب کجا ؟ شرح: و در آخر حافظ به شاه شجاع می فرماید : ای دوست تو دیگر از حافظ صبر و شکیبایی توقع نداشته باش . دیگر برای حافظ صبر و قرار و خواب معنی ندارد . و می خواهد بگوید که اگر از دربار او را برانند او قادر به زندگی دور از شاه نخواهد بود
|