شعرناب

كرايه (طنز دوم)


كـــــــــــــرايه
از شركت كه خارج شدم مستقيم به سر خيابان رفتم و منتظر ايستادم تا تاكسي بيايد و مرا سوار كند..
كمي بعد كه سوار تاكسي شدم ديدم دوست قديمي پدرم جلو نشسته است.. من چون حوصله ي سلام كردن و احوال پرسي نداشتم رويم را آن ور كردم تا او مرا نبيند.. هرچند حتما مرا ديده و شناخته...
خلاصه وقتي كه خواست پياده شود پول كرايه را به راننده داد و گفت: بفرما اين پول ما دونفر..
من كه فهميدم كرايه ي من را حساب كرده دست روي شانه اش گذاشتم و گفتم:
آقا ي مهراني اين چه كاري چرا منو شرمنده مي كنيد به خدا پول كرايه رو خودم ميدادم بابا اين كارا چيه شما چقدر مهربونيد.......
يك دفعه ديدم دست در جيبش كرد و پولي را در اورد و به راننده داد و گفت: بفرما اين كرايه اين آقاست.
نگو كه دفعه ي قبل كرايه ي خودش و پسرش را داده بود و من از خجالت سرخ شدم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عرشيا 15 ساله از اهواز


1