من منم یا تو من؟ به نام او که روشنی بخش جان است من منم یا تو من؟ گاه واژه ها آنچه را که باید بیان نمی کنند، این است که گاهی برداشتهائی می نمائیم که مضمون اصلی آنها نیست. می نویسم مَرد تو می خوانی مُرد سالها مرا مُرده می پنداری در حالیکه هنوز نفس می کشم و زندگی می کنم، تنها بر مبنای آنچه خود می پنداشتی مرا بی جان ساختی. آه می کشم می گوئی عاشق است، هیچ وقت نخواستی حقیقت را بدانی، که شاید آه من ناخواسته و از خستگی جسمانی بوده است. می خواستم بگویم دوستت......... گفتی دوستم، به چه حقی اسم دوستم را به زبان می آوری، تو را با دوست من چکار است؟!!! هیچ وقت اجازه ندادی کامل کنم جمله ام را که من تو را بی نهایت دوستت داشتم. حال شراب افسوس می نوشی و من فرسنگها از تو دور، قاصدک هر روز خبر حسرت روزهای با هم بودنمان را از سوی تو می آورد و من ترس از برگشت و قضاوتهای بیجای تو.... ای کاش کمی صبور بودی و تنها بر اساس اندیشه هایت مرا قضاوت نمی کردی، که گاه چشمانمان سراب را جای آب می بیند و گوشمان زوزه باد را وز وز مگس می شنود و......
|