شعرناب

دلم میخواست .....


سلام ,
خواهش ناشتای دل ... که یادتان هست ؟ دوسه خط ناب تر ......
حالا هم اصل غزل هم دوسه خط ناب تر که شما دوستان هدیه دادید .
خواهش ناشتای دل ...
یک حریف قدر دلم میخواست.
منبع درد سر دلم میخواست.
یک نفر هم کند نوازش من.
هم پراز شور وشر دلم میخواست.
آسمانش پراز ستاره و نور.
ابر و باد و قمر دلم میخواست.
از محبت اثر نمیبینم
از محبت اثر دلم میخواست.
کام من تلخ زین هیاهو شد.
کام همچون شکر دلم میخواست.
خسته ام بس که بوده ام ایمن
ای خدا , من خطر دلم میخواست.
گیجم از دست های خشک و خموش
گه گداری کمر دلم میخواست.
شده ام خشک همچو یک مفتول.
خبرش کن, فنر دلم میخواست.
منبع کل فتنه ها سفر است.
اختتام سفر دلم میخواست.
باز هم مسافر راهی؟
از سفر گو , حذز دلم میخواست.
کی شود تا کنارهم باشیم ؟
من و تو , تا سحر دلم میخواست.
این چکامه چه شعر نابی شد
دوسه خط ناب تر دلم میخواست
امـــــیر . ح . مــقـــــــــدم
بامداد آدینه 31 خرداد 92. 4:10
و اما دو سه خط ناب تر دوستان ؛
بدون هیچ کم و زیاد, ابیاتی را که دوستان براین کلام, تحشیه کردند, به ترتیب, ذکر میکنم.
سرکار خانم طلعت خیاط پیشه فرمودند :
در هیاهوی زندگی امشب
دل و جانم دوباره پر میخواست
پشت پر چین آرزوهایم
شوق تکرار یک سفر می خواست
عشق من در مسیر یک احساس
آه جانسوز و چشم تر می خواست
بگذریم که ردیف غزل ما دلم میخواست بود . خواهر خوش کلامم, مهسا اربابی عزیز هم دلم را از ردیف حذف کرده و اینگونه سرود که بسیار هم نیک سرود .
سالها در خزان و عریانی
من دلم باغ پر ثمر می خواست
قلب مغموم من درین وادی
از تو ای رفته ، خبر می خواست
زنده ام لیک مرده ام از عشق
عمر پاینده ای دگر می خواست
قلب فرهاد عاشقم عمریست
یار شیرین خود به بر می خواست
مر غ احساس من شکسته دل
محض پرواز بال و پر می خواست
عمر بر باد رفته را افسوس
سوزناک آه مختصر می خواست
شور شعرم که پر کشید و رفت
قلب پر شور و با هنر می خواست
زنده باشی دلا چو افسانه
عمر جاوید بی هدر می خواست
علی افشاری عزیز هم با سبک و روش خودش نوشت :
دلم خیلی چیزا میخواد
یه کوزه آب ، واسه لبام
یه دونه راه ، واسه نجات
میری کجا ، نشده حرفم تمام
فانوسه دیگه .....
یکی از بهترین بداهه ها را مشکوه عزیز نوشت :
مانده ام توی فصل بی باران
باغبانم ثمر دلم میخواست
قصه گوی هزار و یک اعدام
شهرزادم سمر دلم میخواست
من دلم گیر چشم تو بود
نگهی مختصر دلم میخواست
کوچه ای خالی از عبور و مرور
ای خدا رهگذر دلم میخواست
بانوی سپیدگوی, که اعجاز کلامش را همیشه میستایم نیز , با وجود اینکه سبک و سیاقش در شاعری این نیست اما , مارا از کلام خود بی نصیب نگذاشت. این هم بداهه فرهین رام :
یک سفیر ِ رحیم دلم می خواست
تابع ِ مهر ِ دل دلم می خواست
یک عزیز هم کند تماشایم
هم پر از نور و شمع دلم می خواست.
یک سفیر رحیم میخواهم / مهربان و کریم میخواهم .......
استاد بزرگوار, جناب محمد صالحی عزیز هم اینگونه همراهمان شد
من که بی تاب ماه روی تو ام
اندکی صبر و ظفر دلم میخواست
مدعی گفت بی تو سر بکنم
نتوانم دگر ،دلم می خواست!
نشود که دوباره وعده دهم ...
خرمنی که سحر دلم میخواست
خواهر عزیزم, سرکارخانم مریم حشمت پور هم با زیبایی تمام سرودند که :
دیده ای!؟ آسمان دل شده ابری
از کسی یک خبر دلم میخواست
من که مفتون یک نگاه توام
ماه روشن نظر دلم میخواست
سایگاه دلت چه پرهنرست
بهر شعرم پدر دلم میخواست
این همه پیش وپس ز پیغامت
نامه ای معتبر دلم میخواست
وقت باریدن شرار غضب
از تو بر سر-سپردلم میخواست
فصل سر ریز درد خاطره ها
میوه اش مختصر دلم میخواست
این همه گفتم و عجب دارم
ظاهرا شر دلم میخواست.
محسن ابراهیمی عزیز هم اینگونه سرود که :
چه شلوغ است،گوشم از صدا کر شد
لب ساحل و دیده،تر دلم می خواست
روزگار ما شده روزگار ماشینی
من که روزگار دگر دلم می خواست
من اَن اَسمان همیشه بارانی
صدای نم نم تاسحر دلم می خواست
جای جای زمین جنگ واَشوب است
خسته ام،سرزمین دگر دلم می خواست
فضا فضای شعر و غزل نیست دیگر
زندگی را جور دگر دلم می خواست
در جواب غزل مخملیت، استاد
حس اَرامش وشور دگر دلم می خواست
( اگرچه اساسن با وزن کاری ندارد!!! اما صداقت کلامش ستودنی است. )
این هم بداهه مرجان بانوی جلال موسوی : ( البته با تغییر قافیه )
یک بوسه با نگاه دلم میخواست
سرشارمهر و ماه دلم میخواست
یک آسمان ندای حضورِ تو ای عزیز
خورشیدِ صبحگاه دلم میخواست
هر شب زغمت ناله ایی به راه
آغوش بیگناه دلم میخواست
در من نگرهمه چشمم به راه تو
آشنا و بلدِ راه دلم میخواست
ای آسمان ببار که این سوز سینه را
شمعی به خانقاه دلم میخواست
جناب احمدبیرالوند , تک بیتی فرمودند و حجت تمام کردند :
بعد از انبوه دختران که زاییدی
جان تو یک پسر دلم می خواست
علیرضا ناصح عزیز هم اینگونه سرود و چه خوش سرود :
یک نسیم سحر دلم می خواست
آتشی بی شرر دلم می خواست
چون که پولم نمی رسد به پراید
چرخ و گاری و خر دلم می خواست
فکرهایم همه خطرناک است
کله ای بی خطر دلم می خواست
بس که زیر و زبر شدم به جهان
گرم زیر و زبر دلم می خواست
ای تو استاد نظم و نثر و غزل
قافیه ای دگر دلم می خواست
این هم تک بیت فرمیسک عزیز :
چه کنم، استعداد بداهه سرایی ندارم!
و او ؛ دو سه خط ناب تر دلش می خواست ......
در آخر بداهه دوست بزرگوارم , مهرداد میمند عزیز :
و حریف قدر ، زبانم لال
پیش چشمش سپر دلم میخواست
بچه ها این امیر هم بد نیست
مثل او یک پسر دلم میخواست
شوخ و شیرین و با نمک است
هم نمک هم شکر دلم میخواست
آسمانش ستاره باران است
گفته اما قمر دلم میخواست
نرگس و لاله و هزار و یکی
بیخیال و سحر دلم میخواست
کم نمودم ز ارتفاع هوس
تا به اینجا کمر دلم میخواست
بعد این وزن و حالت موزون
حرکات فنر دلم میخواست
هرچه گشتم می این میانه نبود
اندکی بیشتر دلم میخواست .....
باقی بقا .
ارادتمند.
امیر . ح . مقدم .


2