خوب میشناسمت آقاجان؟! می پرسند:میشناسی اش؟ می گویم:خوب،خوب! شك میكنم.البته نه خوب خوب،ولی امیدوارم بهتر از دیگران. می گویند:پس از او بگو! می گویم از كجا شروع كنم؟ می گویند از هر كجا كه میخواهی؛ازصفات،اخلاق،ظاهرش. می گویم:ظاهرش جوان ونیرومند،رنگش گندمگون،بلند پیشانی،بینی كشیده وزیبا،چشمان سیاه ودرشت،ابروانی پر پشت وبرجسته،شانه ای پهن،موهای مجعد وخالی بر گونه... می پرسند:اخلاقش؟ می گویم:اخلاقش عین پدران بزرگوارش است؛مایه آرامش،بركت،هدایت،داناترو با درایت تر از همه،لباس خشن،غذایش نان جوین،صبرپیشه،باصلابت،عابدترین،دلیرترین وجواد. می پرسند محل زندگی اش كجاست؟؟ پاسخ می دهم:نشانی اش را به من نداده،البته نمی شودگفت نداده؛ولی خوب! می گویند :خودت هم فهمیدی چه گفتی؟ می گویم :راستش فرموده هر وقت كارم داشتید كجاها بیایید،ولی محل زندگی فعلی اش را نمی دانم؛اگر محل زندگی گذشته یا آینده اش را بخواهید بلدم. تعجب می كنند:آینده اش را؟! می گویم:بله!قرار است بعدها در كوفه ساكن شود؛مثل پدر بزرگوارش امیرالمومنین(علیه السلام). می پرسند :حالا قرارتان كجاست؟ جواب میدهم:خیلی جاها.مثلا جمكران؛همین نزدیكی است،البته گاهی خودش به بعضی از با معرفت ها سر می زند. می پرسند:چه جور آدمی است؟ می گویم:"یاعلی"بگویی،تا آخرش همراهت هست.تو او را فراموش می كنی،او تو را فراموش نمی كند. می پرسند:جوری حرف می زنی كه انگار فامیل ویا خویشاوند هستید! می گویم:بله! نسبتی داریم. می پرسند:چه نسبتی؟ می گویم:مولایم هستند. گفت وگو تمام میشود.از هم كه جدا می شویم،رو می كنم به شما كه نمی دانم كجا هستی ومی گویم: «درست گفتم آقا جان !؟ اگر چیزی اشتباه گفتم،اگر لاف زدم،شما ببخشید. آبروداری كردم،آخر زشت است جلوی دیگران بگویم مولایم را خوب نمی شناسم.» منبع:http://shamim-e.blogfa.com
|