شعرناب

نقدی بر ( رستاخیز کلمه ها ) و دیدگاه دکتر شفیعی کدکنی / مقاله چهارم


بسم الله
مقاله چهارم
به خوبی آشکار است که در این گونه سیر نقد ادبی ( 1- فرمالیست ها ----2- ساختارگرایان----3- پسا ساختارگرایان ) پیش از آن که به مدلول واقعی یا همان معنا و محتوا پرداخته شود به ساختار یا نظام کلمات و واژه ها توجه می شود و شکی نیست که در این رویکردهای تکنیکی، مضمون و معنایی تقطیع شده، غیر همسو با مفهوم و محتوای واقعی در فرایند کنش و واکنش های ذهنی خاص ایجاد می شود که هرگز نمی تواند جایگزین و نمایانگر عنوان " محتوا " باشد. بر آنم که این گونه نگریستن و تحلیل شعر نمی تواند از روی غفلت و سهو بنیان گذاری شده باشد چه این که " پسا ساختار گریان علیه ساختارهای مرسوم و رایج در فلسفه و ادبیات به گونه ی کلاسیک خود قد برافراشته و معتقد بودند که شیوه ی تعقل غربی دچار معضل ساختاری است که این معضل به عنوان نمونه خود را در ( تقایل های دو تایی Binary oppositions) در تفکر فلسفی و ادبی نشان داده است. به عنوان نمونه تقابل سوژه و ابژه، روح و جسم، دال و مدلول، شکل (فرم) و محتوا را می توان نام برد." ( نوری، 771) این اندیشه و نگرش در پی آن است که با تحمیل دیدگاه و جهان بینی خاص خود بر دوئیت انگاری نظام و ساختار خلقت، )خالق و خلق / آفریننده و آفریده ) خط ابطال بکشد و انسان را به عنوان کانون انرژی طبیعت معرفی نماید. انسانگرایان یا اومانیسم ها با اصالت دادن به انسان و خواست و اراده ی او، انسان محوری را درتقابل با خدا محوری نهادینه کردند. ( ویل دورانت، 5/88) با گذری در تاریخ ایشان به دست می آید که اومانیسم "در ابتدا یک جریان تحقیقاتی ادبی با انگیزه ی باز خوانی متون ادبیات کلاسیک یونانی بود که به تدریج در پی جریان اصلاح دینی با نهضت پروتستان در غرب تقارن و تلاقی پیدا کرد و منجر به پیدایش مکتبی با همین نام ( اومانیسم ) شد که انسان را مبدا همه ی ارزش ها و خواست و اراده ی او را معیار تمام صدق و کذب ها قرار داد و هدف خود را آزادی انسان از تمام قیود انسانی و ارضای تمایلات بشر خاکی قرارداد و در این میان به خصوص بر نفی ارزش های معنوی ( الهی ) و طرد فرهنگ آسمانی تأکید ورزید." (نفر، 22) کرلیس لامنت از سخن پردازان برجسته ی اومانیسم در کتاب فلسفه اومانیسم می نویسد: " اومانیسم معتقد است که طبیعت سراسر از حقیقت ساخته شده ، ماده و انرژی اساس جهان را تشکیل می دهد و ماوراء الطبیعه وجود ندارد. غیر واقعی بودن ماوراء الطبیعه به این معناست که اولاً در سطح بشری، انسان ها دارای روح غیر مادی و جاودان نیستند و ثانیاً در سطح جهان هستی عالم، صاحب خدای غیر مادی و فرا گیر نیست." (هارون یحیی، 57) دو اعلامیه ی راهبردی از ایشان در سال های 1933م و 1973م به امضای مهمترین متفکران،دانشمندان و نویسندگان این جنبش رسید ( همان ، 59) که توجه در شش بند آغازین اولین بیانیه می تواند بسیاری از رازها را کشف کند:
1- اومانیست های مذهبی، جهان را وجودی خود به خود می پندارند و به آفرینش ایمان ندارند.
2- اومانیسم معتقد است انسان جزیی از طبیعت است و در نتیجه ی فرایندی ممتد پدیدار شده است
3- اومانیست ها با عقیده به یک پارچگی حیات، دو گانگی ذهن و روح را رد می کنند.
4- اومانیسم معتقد است تمدن و فرهنگ مذهبی بشر که به طور واضح در علوم انسان شناسانه ی تاریخ ترسیم گردیده اند محصول تدریجی کنش و واکنش های انسان با محیط طبیعی و میراث اجتماعی او بوده اند. فردی که در محیط فرهنگی خاصی متولد می شود تا حدود بسیاری از آن الگو می پذیرد.
5- اومانیسم ادعا می کند آنچه توسط دانشمندان نوین به عنوان ماهیت جهان ترسیم شده ، هرگونه ضمانت ماوراء الطبیعی بودن ارزش های انسانی را غیر قابل قبول می کند.
6- ما مجاب شده ایم که جهان دوره ی توحید، خدا پرستی،مدرنیسم و انواع اندیشه های جدید را پشت سر گذارده و می گذارد.
اومانیست ها در پی باطل شدن برخی از ادعا هاشان با رویکردی ملایمتر، دوباره پس از 40 سال در بیانیه ی دوم خود آوردند: " اومانیست ها هنوز همانند سال 1933م معتقدند توحید سنتی مخصوصا ایمان به این که خدا دعا را می شنود، زنده است ، مراقب انسان هاست، دعا هایشان را درک می کند و برایشان کاری انجام می دهد، هنوز به اثبات نرسیده و منسوخ شده است. ما معتقدیم مذاهب متعصب سنتی و خود کامه که وحی، خدا، تشریفات مذهبی و دین را مافوق نیاز ها و تجربیات انسانی می پندارد موجب بدبختی نوع بشر گشته اند. ما به عنوان کسانی که به توحید ایمان نداریم به انسان و طبیعت نه به خدا توجه می کنیم." ( همان، 65) چنانچه در واکاوی سرنخ های این گفتمان دچار خطا و ابهام نشویم شاهدیم که دیدگاه اومانیستی در غرب اصالتش را از فلسفه و تفکر یونانی به وام گرفته است، چه این که " زمین در اندیشه ی یونانی مخلوق خدایان نیست و خودش خدایی مستقل است ... تعلیم فلسفی ارسطو هم (ماده) را قدیم (ازلی) می شناسد نه حادث و مخلوق" ( زرین کوب، 80) این دیدگاه موجب آن شد که اومانیسم، معرفت شناسی حوزه های فرهنگ، ادبیات، زبان، روانشناسی و جامعه شناسی را عهده دار گردد و با شاخصه هایی همچون تجرد، انتزاعی بودن و گریزانی از معنا شناخته و نمود یابد. بدیهی است که در چنین رویکردی انسان باید در صلح و آرامش کامل زندگی کند، خوب و بد ذاتی و واقعی ، شر و خیر، زشت و زیبا وجود ندارد و " هنرمند است که آنچنان که خودش می خواهد به شی ای در عالم یا به اندیشه ای در جهان، معنی خوب یا بد می دهد." ( نوری، 39)
ادامه دارد ...
منابع
1- نوری کوتنایی، نظام الدین، دایره المعارف مکتب ها، سبک ها و جنبش های ادبی و هنری جهان تا پایان قرن بیستم، انتشارات یادواره اسدی، چاپ اول، تهران، 1389.
2- یحیی، هارون، شوالیه های معبد، ترجمه فاطمه شفیعی سروستانی، نشر هلال، چاپ دوم، تهران، 1388.
3- زرین کوب، عبدالحسین، شعر بی دروغ شعر بی نقاب، انتشارات جاویدان، چلاپ چهارم، بهار 1363.
4- ویل دورانت، تاریخ ( رنسانس) ج 5.
5- نفر، ابوالفضل، " اومانیسم چیست؟" ، رشد معلم، شماره 245، دی 1388.


2