کمی بیشتر از صمیمی! (3) به نام او که روشنی بخش جان است گاهی وقتها فقط دنبال یه بهونه می گردیم که به عالم و آدم گیر بدیم کافیه یکی بهمون بگه بالا چشمت ابرو، اون موقعست که چشامونو می بندیمو و حرمتها رو زیر پا میزاریمو و خودی نشون میدیم اصلاً به این فکر نمی کنیم که شاید حق با طرف باشه ها فقط و فقط می خوایم حرف حرفِ خودمون باشه اونقده طرفمو می چزونیم که جلیز ویلیز کنه و به قول معروف دلمون خنک بشه آره به همیـــــــــن راحتی... حالا اینا بماند که چه نقشه های شومی واسه ضایع کردن آدمها می کشیم ها! می گذره و می گذره اونقده که می بینیم بـــــــــــــــــــله هر چی آدم دور و ورمون بوده رو به نوعی ازخودمون رنجوندیمو شدیم تنهایِ تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــها اونقده که دیگه کسی نیست که بخوایم بهش گیر بدیم تازه یادمون میاد که بـــــــــــــــله دور و ورمون چه خبره پس بقیـــــــــــــــــــــــه کجان! حالا مثلا میخوایم جبران کنیم... می گردیم تا بالاخره یکیشونو پیدا کنیم البته ناگفته نماند یه کوچولو خجالت تو وجودمون باقی مونده از اون دور دورها طرفو می بینیم، ولــــــــــــــــــــــــی حالا نمی گم غـــــــــــــــــــرور می گمممممممممممم خجــــــــــــالت می کشیم که بگیم حق با تو بوده یکمی تندروی کردم می ترسیم می ترسیـــــــــــــــــــــــــــم اون غروره هست که این بلا رو سرمون اورده ها یه وقت از دستمون بیفته و بشکنه آره غرورمون بشکنه! گاهی وقتها می شه جای دو چیز رو به این راحتی با هم عوض کرد اولش اینه که جای "غ" "س" رو بزاریم آره می شه سُــــــــــــرور شــــــــــــــادی کافیه که بخوایم...
|