شعرناب

به یه جایی که رسیدی


بادرود خدمت دوستان گرامی این پست به نظرم زیبا آمد بر روی وبلاگ گذاشتم اما متاسفانه نام نویسنده اش را نمی دانم با تشکر از حضور گرم شما
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده.
ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
رنج را نبايد امتداد داد
بايد مثل يک چاقو که چيزها را مي‏بره و از ميانشون مي‏گذره از بعضي آدم‏ها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
بزرگ‌ترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته‌باشه
نه شعور لازم براي خاموش ماندن.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم
بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري،
اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
توانايي عشق ورزيدن؛ بزرگ‌ترين هنر دنياست.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛
ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛
عشق تو کاملا واقعيه.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره
اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.
به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
کسي که دوستت داره، همش نگرانته.
به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.


3